مهمترین روز و مهمترین کار
مهمترین روز و مهمترین کار
***
امروز مهمترین روز زندگی من است!
این جمله همواره درست است.
چون دیروز تمام شده. فردا هم هیچگاه نمیرسد.
وقتی این را درک کنیم، کیفیت زندگیمان عوض میشود.
سوال مرحلۀ بعدی این است که مهمترین کار امروز چیست؟
برای فهمیدن مهمترین کار، باید بدانیم مهمترین چیز چیست.
مهمترین چیز در زندگی، خود زندگی است.
و زندگی چیزی نیست جز لحظه!
خدا هم در همین لحظه است.
پس امروز ابتدا به مهمترین چیز باید بپردازم. یعنی توجه خودم را بیاورم به لحظه.
وقتی توجه به لحظه بیاید مهمترین کار هم انجام میشود.
همینجا میتوان ایستاد! میتوان ایستاد و زندگی جاری در لحظه را تماشا کرد!
این کفایت میکند.
حالا اگر بتوانیم بایستیم یعنی لحظه را درک کنیم. یعنی ذهن را هم بایستانیم. یعنی حضور پیدا کنیم. کم کم میتوانیم در بعد فیزیکی هم حرکت کنیم.
بعد از درک لحظه ، ناگهان خودمان را در بدن فیزیکی میابیم.
پس با همان حضور، کارهای مربوط به بدن را باید انجام بدهیم. یعنی پیدا کردن غذا، راه رفتن و محافظت و نظافت بدن و احتمالا جفت گیری و غیره!
بعد ناگهان خودمان را در بین موجودات دیگر میبینیم!
پس با همان حضور با دیگر موجودات برخورد میکنیم. یعنی با جمادات، گیاهان، حیوانات و انسانها!
انسانهای زیادی سر راه ما قرار میگیرند، مادر و پدر اولین هستند، بعد بقیۀ خانواده و شاید همسر و فرزند و دوستان.
اینجا عشق و ارتباطی را که با خودمان در حضور و در تنهایی، تمرین کرده بودیم به دیگران هم ابراز میکنیم.
ما قبلاً با منشأ حیات یا مادر طبیعت یا خدا یا خودمان تمرین ارتباط و عشق ورزی کرده ایم. حالا تنها کار ما، گسترش همان ارتباط است به بیرون.
یعنی بزرگتر شدن!
یعنی در بر گرفتن دیگران!
یعنی در بر گرفتن دنیا!
آدمها به عنوان آگاهی های متجلی شدۀ همان طبیعت یا خدا، یکی یکی سر راه ما قرار میگیرند.
هرکدام آینهای میشوند برای دیدن خودمان یا خدا!
پس در هرکدام از این آینهها دوباره همان تمرین عشقبازی را انجام میدهیم.
در یک ارتباط هارمونیک با اطراف، غذا بدست میآوریم و عشق بازی میکنیم.
این میشود مهمترین کار امروز!
در این میان من گاهی وصفی از این عشق بازی ها را مینویسم.
که میشود تکهای از نانوشتنی!
و این را با همان عشق با جهان به اشتراک میگذارم!
از سکوت شروع میشود و به کلمه و صدا میرسد.
و باز به سکوت باز میگردد!
و این بود مهمترین کار امروز!
نظرات