من کیستم ؟ - ٣
من کیستم؟ - ٣
***
تا به حال حدود هفتاد نوشته در این زمینه نوشتهام. اما این سوال جواب قطعی ندارد!
این سوال، سوالی به درازای زندگی است!
هر روز میتوانی دوباره از خودت بپرسی من کیستم!
تا وقتی در ذهن باشی این سوال با توست.
وقتی از ذهن بیرون بروی، این سوال و تمام سوالات حل میشوند.
تا وقتی خودت به دنبال جواب نباشی، دیگران برایت جواب میدهند!
هر شخص و سازمان و گروهی تو را از دید خودش تعریف میکند.
پدر و مادر، همسر، مدیر و معلم، مدیرعامل و دولت و بازاریاب، هر کدام تو را به روش خودشان تعریف میکنند. آنها تعاریف خودشان را به تو میقبولانند و براساس همان تعریف ها تو را شکل میدهند و برده میکنند.
یکی میگوید پدر باش، دیگری میگوید مهندس باش، آن یکی میگوید خوب باش! موفق باش و و و ...
و تو در هزارتویی گرفتار خواهی شد!
آنها تو را تکه تکه میکنند.
از رنگ پوستت یک تعریف میسازند، از مدرک دانشگاهی ات یک تعریف!
از کارهایی که انجام میدهی یک تعریف و از روابط اجتماعی ات یک تعریف.
نهایتاً تو را تبدیل به یک عدد میکنند و بانک ها اسم تو را با ارزش خالص عددی ات تعریف میکنند.
تو تبدیل به هزاران تعریف و عدد میشوی. تو با ذهن تعریف شدی.
کم کم خودت هم این تعاریف را باور میکنی و وقتی بازار سهام سقوط میکند تو هم از بالای برج ذهنی خودت سقوط میکنی و بدن خودت را نابود میکنی!
داروساز ها و روان پزشکان تو را یک کیسۀ پر از مواد شیمیایی تعریف میکنند و سعی در بهینه کردن ترکیب شیمیایی تو دارند!
آخوندها و مبصر ها تو را در لیست بدها و خوب ها میگذارند.
مربیان بدنسازی سایز عضله ات را و فاحشه ها سایز آلت جنسی ات را اندازه گیری میکنند.
تو حالا تکه پاره شده ای!
هزار تکه و هزار تعریف!
هزار باید و نباید!
تو از یک موجود خلاقی که نمونه ای از خدا بود به هزاران تعریف و یک عدد تقلیل پیدا کردی.
این کار، کارِ ذهن است.
تنها راه نجات، بیرون آمدن از ذهن است.
بیرون آمدن از ذهنِ خودت!
دیگران را متهم نکن!
تو نانوشتنی و بدون تعریف هستی!
تکه ای از حیات.
تکه ای از یک شگفتی بزرگ!
تکه ای از خدا.
خدای نانوشتنی!
نظرات