وصلِ عشق!
وصلِ عشق!
***
دو حال بیشتر نداریم.
وصل و فراق.
اتصال و هجران.
ترس و عشق.
نزدیک و دور.
بسط و قبض.
هرگاه چیزی کم داری. هرگاه دوری. هرگاه ترسانی. هرگاه در قبضی. هرگاه در غم هستی.
بدان از خود و خدا دور شدی.
هرگاه شادی. هرگاه آرامی. هرگاه متصلی. هرگاه در عشقی. هرگاه بیخودی.
بدان به خدا نزدیک شدی.
دوحال بیش نداریم و این دو هم یکی است.
حتی هجران، حتی دوری، حتی فراق، حتی نه گفتنِ دوست، حتی جور دوست.
تمام اینها هم، لطف است.
عاشق همیشه عاشق میماند. راه برگشتی ندارد. او همواره متصل میماند. از الست متصل بوده و هست و خواهد بود.
عاشق از زمان بیرون است.
عاشق مثل مولانا میشود که عاشق هر دو ضد میشود.
عاشق همیشه شکر اندر شکر است.
حتی جام زهرِ دوست برایش شیرین است.
مرگ برایش شیرین است. زندگی برایش شیرین است.
عجیب است.
عاشق از نیِ دوست، نیشکر میسازد.
از ناله های نی، حکایت ها میسازد.
از باران اشک، دشتهای سبز میسازد.
اگر ترسیدی.
بدان برای بازگشتن به آغوش اوست.
اگر تنهایی.
بدان برای دیدن روی اوست.
اگر غمناکی.
بدان برای چشیدن سرور وجود اوست.
حتی اگر نیست شدی.
بدان برای بودن در وجود اوست.
همیشه شاکر بمان. همیشه شکرین خواهی بود.
همیشه امیدوار بمان.
همیشه عاشق بمان.
همیشه منتظر بمان.
وصل اینجاست.
وصل نزدیک است.
وصل در همین لحظه است.
وصل در همین نفس هاست.
نظرات