تناقضات معنوی - ۴
تناقضات معنوی - ۴
***
در مسیر معنوی کم کم از متوسط جامعه فاصله میگیری. این اتفاق بدون اراده برای تو می افتد.
در این مسیر تو از دیگران متفاوت میشوی.
در مقابل اما، معنویت یعنی یکی شدن با جهان!
تناقض اینجا شکل میگیرد. از یک طرف تو میخواهی یکی بشوی و به جمع بپیوندی و از طرفی تو واقعا متفاوت شده ای!
مثلاً یک خانواده معمولی تو را دعوت میکنند به خانه شان.
آنها عضوی از جامعه و شبیه متوسط جامعه هستند.
خوب میدانیم عزلت گزینی هم چاره نیست پس دعوتشان را با شک و تردید قبول میکنی.
وقتی به آنجا میروی از همان لحظه اول کاملا مشخص است که تو وارد دنیای دیگری شده ای. رفتار آنها، تن صدایشان، بلند حرف زدنشان، تعارف هایشان، غذا خوردنشان، قضاوت هایشان، چیزهایی که برایشان مهم است و خلاصه همه چیزشان متفاوت است.
تو مات و مبهوت سکوت میکنی و فقط نگاه میکنی! گاهی وسط آن شلوغی یک حرفهایی میپرانی تا خیلی هم عجیب نباشد.
اما قطعاً آنها هم متوجه تفاوت میشوند.
احتمالا با خودشان میگویند این یارو چقدر فرق دارد! چقدر عجیب است!
خلاصه هر دو مدتی تحمل میکنید تا مهمانی تمام شود.
بعد از مهمانی موج قضاوت های آنها روی ذهن و روان تو تاثیرش را میگذارد. نا خودآگاه، تو هم آنها را قضاوت میکنی.
اگرچه نیت تو خیر بوده و آنها هم نهایت محبت خودشان را ابراز کردهاند اما مشخص است که چیزی این وسط آف است!
شما واقعاً متفاوت هستید!
یعنی یک مسابقه طناب کشی در جریان است. آنها از آنطرف میکشند و تو از این طرف!
اگر آنها بکشند تو و ساختار ذهن ات در هم میریزد. اگر تو بکشی ساختار آنها در هم میریزد.
بالاخره یکی این وسط میدان را ترک میکند.
خلاصه اش این است که فرکانس تو دیگر شبیه فرکانس متوسط نیست!
یا تو ایراد داری یا متوسط جامعه!
اینطوری به خودت شک میکنی! فکر میکنی تک افتادی و بیشتر تنها میشوی.
مهمانی و معاشرتی که قبلاً از حس تنهایی کم میکرد حالا حس تنهایی تو را تشدید میکند!
قرار بود این مسیر معنوی باعث نزدیکی تو به دیگران شود ولی در عمل باعث دور شدن تو از متوسط جامعه شد.
این هم یکی دیگر از تناقض های بزرگ مسیر معنوی!
نظرات