به چه پایبندی؟
به چه پایبندی؟
***
امروز چند مکالمه تلفنی با دوستم داشتم.
چون دوست من دوست ندارد که شناخته شود توضیح بیشتری نمیدهم اما یک سوال از من پرسید که سعی میکنم اینجا پاسخ بدهم.
سوال این بود.
تا به حال در زندگی ات به چه چیزی پایبند بوده ای؟
فضای این سوال در حوزۀ تعهد و اخلاق و ساختار بود. ساختار هم یعنی ساختار های اجتماعی و ذهنی.
این سوالِ اکثر آدمهای دیندار و بی دین است. تقریبا همه به دنبال یک تکیه گاه یا ساختار میگردند. تقریبا در کل عمر.
این تکیه گاه همان چیزی است که بعضی به آن میگویند لحظه و بعضی میگویند خدا و بعضی میگویند طبیعت بعضی میگویند عشق.
حالا این که هر کسی به آن چه کلمه ای نسبت میدهد مهم نیست.
مهم این است که تقریبا همه ی ما در همه حال به دنبال آن تکیه گاه هستیم. چه بدانیم و چه ندانیم.
اسمش را فعلا بگذاریم نانوشتنی.
افراد زیادی هستند که او را پیدا نمیکنند چون درون ذهن به دنبال او میگردند.
خدا درون ذهن پیدا نمیشود.
این نانوشتنی جایی خارج ماده و جایی خارج ذهن، پنهان است. آنقدر خوب پنهان شده که تقریبا هیچ به نظر میرسد. خیلی ها به او میگویند هیچ.
حالا جواب سوال.
من هم تا ۴۲ سالگی به ذهن پایبند بودم و به بدن و به ذهن جمعی اجتماعی. تقریبا معمولی بودم و مثل دیگران کار میکردم و غذا میخوردم و بچه دار میشدم.
بعد از ۴۲ سالگی وقتی ده روز به مراقبه نشستم فهمیدم یک چیزی هست پس ذهن. آن چیز پس ذهن را نانوشتنی نامیدم. و از آن روز تا الان به او پایبندم.
این نانوشتنی قابل نوشتن نیست. قابل گفتن هم نیست. ولی هست.
فقط میدانم که هست.
برای خیلی ها توهم است. اما برای من هست.
پس من به این نانوشتنی پایبندم.
من به لحظه پایبندم.
من به خودم پایبندم.
من به خدا پایبندم.
من به آگاهی پایبندم.
من به بدن پایبندم.
من به نفس پایبندم.
حداقل تا وقتی که در بدن هستم به نفس پایبندم.
نظرات