تعهد به آگاهی

زمان خواندن 4 دقیقه ***

 تعهد به آگاهی

***


با دوستی، در موضوع تعهد صحبت می‌کردم با هم عهد بستیم متعهد بمانیم به آگاهی. 

اما تعهد به آگاهی چیست؟ 

قرار گذاشتیم روی این عبارت بمانیم و ذهن را متعهد کنیم به آن. 


حالا اولین کار من بعد از بیدار شدن، انجام همین تعهد است. 

برای متعهد شدن به آگاهی، باید کمی از آگاهی بدانیم. 


آگاهی هم مثل consciousnesses یک کلمه است. یک مفهوم. ولی این مفهومی عمیق و شامل شونده است. 

یعنی چه؟ 

یعنی آگاهی چیزی است که همواره با ماست. از لحظه ای که جهان را می‌بینیم و احتمالا تا مرگ. و حتی شاید بعد از مرگ! 

آگاهی، همان خداست. 

آگاهی همان دانندۀ پشت تمام حس های توست. 

آگاهی همان شاهدِ اصلیِ کل زندگی است. 


آگاهی لایه‌های مختلف دارد. سطح های متفاوتی از آگاهی هست. 

مثلاً یک درخت مقداری آگاهی دارد، یک پلنگ مقدار بیشتری و یک انسان مقدار بیشتری. 

و خداوند، آگاهی کل است. 


از وقتی آگاهی، خودش را کشف می‌کند انسان انگار دوباره متولد می‌شود. مثل دیدن خودت در آینه، انگار خداوند خودش را در آینه می‌بیند. 


مفهوم آگاهی، نزدیک به مفهوم توجه است. 

توجه یعنی انتخاب آگاهانۀ آگاهی. 


حالا مثالها و تمرین‌های عملی بزنیم تا با هم بفهمیم توجه و تعهد به آگاهی چیست؟ 


ببینید ما حواس پنجگانه ای داریم که ما را از محیط بیرون آگاه می‌کنند. 

اولین قدم برای آگاهی، همین حواس است. 

یعنی آگاه باشی به دیدن و شنیدن و لمس کردن و بوییدن و چشیدن. 

در هر لحظه و در هر زمان و مکان. 


چه در هنگام غذا خوردن، چه هنگام دوش گرفتن و چه هنگام دفع! در همه حال! 

بعد می‌توانی به کل بدنت آگاه باشی. یعنی موقعیت بدن. یعنی نحوۀ نشستن و ایستادن. 

نحوۀ حرکت بدن. نحوۀ راه رفتن. 


بعد می‌توانی به درون بدن آگاه باشی. مثلاً تنفس و یا کارکرد دستگاه گوارش و حتی دستگاه گردش خون. 

می‌توانی به کارکردهای درونی بدنت آگاه باشی. 


بعد می‌توانی عمیق تر بشوی. می‌توانی به حس ها و عواطف و افکار خودت آگاه بشوی. 

می‌توانی هر لحظه آگاه باشی از سلسۀ افکاری که در پردۀ ذهن نقش می‌بندند. افکار و احساساتی که با سرعت می‌آیند و می‌روند. 

مثلاً آگاه باشی از اینکه الان مقداری احساسات غم داری یا ترس داری یا هیجان یا امید یا خشم یا غیره. 

هر لحظه و هرجا می‌توانی از این‌ها آگاه بمانی. 


مثلاً منی که در حال نوشتن هستم. ببینم آیا هر کلمه را در آگاهی می‌نویسم یا نه. 

یا تویی که می‌خوانی ببینی آیا هر کلمه را در آگاهی می‌خوانی یا نه! 


تعهد به آگاهی، کاری ریز و دقیق و ظریف و همیشگی است. 

بعد از فهمیدنِ آگاهی، حالا باید سخت کار کنی و پایبندی و پشتکار داشته باشی. 


هر طوفانی هم که می‌آید تو همچنان استوار در آگاهی بمانی. 

مثلاً اگر طوفان خشم بیاید یا طوفان شهوت یا طوفان وسواس. 

باید در حینِ طوفان، باز هم آگاه بمانی. 


تو متعهد نیستی که خشم یا شهوت یا وسواس فکر را کنترل کنی! تو فقط متعهد هستی آگاه بمانی. 

یعنی اگر آگاه باشی که خشم داری یا شهوت داری یا وسواس فکری، همین کافی است. 


آگاهی، تنها و تنها وظیفه و تنها تعهد توست. 

تعهد تو به خودت. 

تعهد تو به خدا. 

تعهد تو به دنیا. 


این تعهد، راه تو را هم روشن می‌کند. 

اگر میخواهی نویسنده باشی یا نجار یا سخنران یا تاجر هیچ تفاوتی ندارد، تو باز هم متعهد به آگاهی هستی. 

تو نویسنده‌ای آگاه، نجاری در لحظه، سخنرانی با حضور و تاجری هوشیار هستی. 


آگاهی، اول کیفیت بودن تو را عوض می‌کند. و بعد کیفیت انجام دادن هایت هم عوض می‌شود. 

کیفیت انجام دادن های تو، مهم تر از شکل و کمیت آنهاست. 


این آگاهی در حال، به گذشته و آینده هم سرایت خواهد کرد. 

یعنی وقتی آگاهی لحظه داشته باشی، نسبت تو با گذشته ات مشخص می‌شود. تکلیف تو با کارماها و حافظه ات مشخص می‌شود. 

وقتی تکلیف تو با حافظه روشن شد بعد تکلیف تو با آینده و تخیل روشن می‌شود. 


تو نسبت به افکار گذشته و تخیل های آینده هم آگاه می‌شوی. 

با استمرار در آگاهی، کم کم کنترل کل دنیای ذهن خودت را بدست می‌گیری. 

وقتی کنترل دنیای بدن و ذهن را در دست گرفتی کم کم کنترل دنیای بیرون هم به دستت می افتد. 

همزمان که کنترل بدن و افکار و احساسات خودت را بدست داری، کنترل افکار و اذهان دیگران و کنترل ذهن جمعی را هم پیدا می‌کنی. 

اینجاست که تو قدرت تغییر دنیا را پیدا می‌کنی. 


ذهن و کلام و گفتار تو قدرت پیدا می‌کند. چیزی پیدا می‌کنی به نام حضور. 


سطح آگاهی تو با تمرین های زیادِ مراقبه و یوگا، هر لحظه بالاتر می‌رود. 

کم کم دیگران متوجه وزن و قدرت حضور تو می‌شوند. 

کم کم تو قدرت تغییر جهان را بدست می‌آوری. قدرتی که از درون تو شروع شده و حالا به بیرون ساطع می‌شود. 


شاید در قالب نوشته یا صدا یا تصویر یا حتی سکوت و فقط بودن. 

و تو شبیه بودا می‌شوی. 

بودایی که شبیه خدا بود. 

ساکت، آرام، باوقار و مهم‌تر از همه، 

آگاه! 








نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

دردِ خودپرستی

به خدا اعتقاد داری؟

ذهنِ بیش فعال

نقشۀ گنج

شکم، چشم، دل و ذهنِ سیر!

فیلم معنویِ Inside out

روزۀ واجبِ ذهن!

رزومۀ واقعی من

بچه دار بشویم یا نه؟

من هستم، پس خدا هست!