بد، خودخواه و حسود
بد، خودخواه و حسود
***
ماجرا از این قرار است که مدتی پیش نمایشنامه ای نوشتم تحت عنوان نمایشنامۀ جهانی.
در این نمایشنامه سه شخصیت تعریف کردم.
جناب منطق پور، جناب موش صفت و پیر عارف یا منجیِ وعده داده شده.
توصیه میکنم کل نمایشنامه را اینجا بخوانید.
https://www.unwritable.net/2024/09/blog-post_10.html
عین همین لینک را در گروهی بدون توضیح گذاشتم چون یکی دو نفر در آنجا ابراز علاقه به نانوشتنی دارند.
امروز ساعت حدود ٣ صبح که بیدار شدم ناگهان پیغامی در گروه آمد با این مضمون که 'غلط میکنی در مورد دیگران نظر میدهی و هر کسی دنیای خودش را دارد و مهم است که آدم بد و خود خواه و حسود نباشد و فلان و بهمان'
با تعجب چند بار خواندم و متوجه شدم که بله، ایشان بنده را در گروه با صفت های بد و خواه و حسود مورد نوازش قرار دادند.
درست در قبل از نوشتن این نوشته البته ایشان پیغام را از گروه حذف کردند.
اما ماجرا جالب و خواندنی است چون به هر حال در مسیر زندگی گلوله های خشم و نفرت به سمت شما پرتاب میشود.
اول تعجب کردم ولی سعی کردم از آن بگذرم یکی دو تا صفحۀ دیگر سر زدم ولی دیدم نه! از ذهنم بیرون نمیرود.
افکار زیادی در ذهنم آمد. اولین فکر این بود که این بنده خدا حال خوبی ندارد و با این پیغام آبرویش در گروه میرود!
خواستم در گروه بنویسم
«ای بابا این فقط یک -نمایشنامه- است» یا
«متاسفم فکر نمیکردم کسی با شخصیت موش صفت همذات پنداری کند»
این شخصیت از کارتون معروف «شادی» و کتاب «چه کسی پنیر مرا دزدید» الهام گرفته شده است. که ارزش چند بار دیدن دارد.
https://youtu.be/e9dZQelULDk?si=CT3r726DyrYitrss
بعد دیدم بیشتر آبرویش میرود و شخصیت اش خرد میشود و بهتر است پاسخی ندهم.
کمی به درون رفتم و مراقبه کردم.
بعد گفتم بروم با یک دوستی حرف بزنم که کمی با هم همدردی کنیم و به قولی با هم به قربانی بودنمان بخندیم یا گریه کنیم تا دردش کم بشود. یک پیغام هم دادم ولی دوست ما پیغام را ندید.
خلاصه دو تا از نوشتههای نانوشتنی به نام «آداب خشم» و «زالو هستی!» را در ذهنم مرور کردم.
https://www.unwritable.net/2023/04/blog-post.html
https://www.unwritable.net/2023/01/blog-post_12.html
بعد برای خودم شفقت و مهر در درونم ایجاد کردم و دوشی آب گرم و سرد گرفتم و به یوگا پرداختم.
نیت این یوگا برای آن شخص بود.
با خودم فکر کردم بندۀ خدا چقدر حالش باید بد باشد تا با شخصیت «موش صفت» نمایشنامه همذات پنداری کند. برایش در یوگا، طلب آرامش و عشق کردم.
بعد ایدۀ این نوشته آمد. از خدا تشکر کردم که فرصت شناخت بیشتر خودم را به من داد. گلولهای که به سمت من آمد از سمت خداوند دانستم و آن را تبدیل به انرژی عشق کردم.
با خودم گفتم باید این نوشته، عکسالعملی برای آن توهین نباشد. حتی گفتم اگر پیغامش را پاک کند دیگر اصلا نمی نویسم که به این قولم عمل نکردم. یاد داستان خدو انداختن بر صورت علی افتادم.
بعد گفتم مواجهه با خشم چیزی است که برای همۀ ما پیش میآید. گفتم شاید رگه هایی از بدی، حسادت و خودخواهی در همه از جمله من هم باشد. و مهمتر اینکه شاید این نوشته به دیگران کمک کند.
و اینکه « بد، حسود و خودخواه» کلیک خورش هم بد نیست!
و این شد که شد!
و من با این سوال ماندم که آیا باید لینک این نوشته را در همان گروه بگذارم یا نه!
که تصمیم گرفتم برای رعایت حال آن شخص نگذارم.
نظرات