درخواست جواب از درون
درخواست جواب از درون
***
ساعت یک و بیست دقیقۀ صبح. روز اول سپتامبر ٢٠٢۴.
اگرچه از نظر تمام شهر، شب است ولی برای من ابتدای صبح است. بیدار میشوم و هنوز کامل بیدار نشدهام که موتور ذهنم روشن میشود. در خواب و بیداری ذهنم شروع به حل مسائل زندگی ام میکند. خواب هایی میبینم که در خواب دیوار همسایه را چک میکنم و خانه را تعمیر میکنم.
از همان ابتدای بیداری، شروع به دیدن مکالمات ذهنم میکنم. ذهنم شروع به مرور مکالماتم با دوستانم میکند.
دوستانم هر کدام با ذهن خودشان بهترین نظر را میدهند.
یکی میگوید بمان و پروژۀ بازسازی و فروش را انجام بده و نگران رفتن من و ضرر مالی خودش است.
آن یکی میگوید برو سر فلان کار و سرت را بنداز پایین و ماهی چند هزار در بیار و بشین سر جایت. برو سر کار یک لقمه برای خودت در بیاور و حرف زیادی نزن تا دل من خنک شود!
آن یکی میگوید تا دو ماه دیگر من را به کانادا بیاور تا همدیگر را حمایت کنیم و با هم پول در بیاوریم.
دوست دیگری میگوید برای بودن در زندگی دخترت تارا بجنگ و خودت را قوی کن. لباس خوب بپوش و پول در بیاور. تمام زندگی ات را وقف رابطۀ پدر و دختری ات کن.
تمام دوستان من از دید خودشان و تجربۀ خودشان، بهترین راه را برای من توصیه میکنند.
تمام این گزینهها و افکار در ذهن خودم در حال رژه رفتن هستند. اما یک جایی هم در درونم هست که میگویم باید بروی مراقبه کنی تا جواب از درونت بیاید.
باید قدرت را از درونت بگیری.
باید قدرت را از لحظه بگیری.
باید معنی را از لحظه بگیری.
باید جواب را از مراقبه بگیری.
باید سه روز بروی جنگل به سکوت و مراقبه بگذرانی.
باید سه روز ورودی غذای بدن و ذهنت را محدود کنی تا شفافیت به ذهن ات باز گردد.
باید ذهن را ساکت کنی تا جواب از قلبت بیاید.
باید شروع کنی به نوشتن.
باید از آگاهی درونت درخواست کنی.
باید بازگردی به درونت.
باید ندای درونی ای که لابلای تمام شلوغی جامعه گم شده را بشنوی.
باید آنقدر بنویسی تا جواب از قلب و بدنت بیاید.
جواب نباید از ذهن و ترس ات بیاید.
جواب باید از قلب و عشق ات بیاید.
باید هر لحظه را آگاهانه بگذرانی.
باید به لحظه بازگردی.
فرقی نمیکند کجا هستی، چقدر پول داری، با کی هستی و در کدام سرزمین و کدام خانه و ماشین نشستهای.
تا وقتی نفس میکشی با نفس هایت مشورت کن. با بدنت مشورت کن. با خدای درونی ات مشورت کن.
همان خدایی که برای تو نفس میکشد برای تو مسیر عالیِ عشق را هم روشن میکند.
هر تصمیمی که میگیری را با کیفیت عشق بگیر. کیفیت ترس را نگاه کن ولی با ترس تصمیم نگیر. از آینده نترس.
به خدایی که بدن ات را ساخته اعتماد کن. خدایی که میداند کدام سلول در هر لحظه کدام کار را انجام دهد حتماً میداند کدام برنامه را باید اجرا کنی.
حتماً میداند چه باید بگویی و چه راهی را بروی.
حتماً میداند کدام لباس را بپوشی و کدام غذا را بخوری و کدام حرف را بزنی.
به خدای درونت خوب گوش کن.
این باید هنر اصلی تو باشد.
هنر اصلی تو موجه بودن در نظر دوستان و جامعه و دادگاه نیست!
مشرک نباش و کافر نباش.
عاشق خدای خودت باش. عاشق بدن خودت باش.
با عشق و کنجکاوی به خودت توجه کن.
با خودت دوست باش و به خودت عشق بورز.
هنر اصلی تو پیوستن به خدای درونی ات است. هر لحظه. حتی در لحظۀ مرگ.
پس با دیدن کل مسیر، با دیدن مرگ، با دیدن نفسهای محدود بدنت، هر لحظه متصل باش.
هر لحظه کنجکاو باش.
هر لحظه، راهنمای توست برای کل زندگی.
عشق و شفافیت در لحظۀ اکنون توست.
به دیگران عشق بورز ولی لازم نیست حتماً به حرفشان گوش بدهی.
همواره در مراقبه و حضور باش.
چه وقتی تنهایی و چه وقتی با دیگری حرف میزنی.
چه وقتی مینویسی.
مثل همین الان!
نظرات