معنویت وجود ندارد!
معنویت وجود ندارد!
***
معنویت در دنیای ذهن وجود ندارد. چیزی به این واضحی را هم باید انکار کرد.
درست مثل مفهوم خدا!
باید گفت خدا وجود ندارد. چون به محض سخن گفتن از خدا، تو اصل داستان را از دست میدهی.
چون خدا نانوشتنی است.
وقتی از او بنویسی دیگر خدا نیست. بلکه تبدیل به یک سری کلمه میشود.
معنویت هم همینطور است.
معنویت مفهومی نانوشتنی است.
مفاهیمی مثل خدا یا معنویت، مفاهیمی نانوشتنی هستند. اینها مفاهیمی غیر قابل گفتن و نوشتن هستند.
این مفاهیم، چیزهایی فردی هستند.
به محض صحبت کردن یا نوشتن از آنها، از بین میروند.
چون خدا یک مفهوم نیست. در دنیای مفاهیم پیدا نمیشود بلکه گم میشود.
معنویت هم همینطور است.
مفهومی نابود شونده است. به محض دادن تعریف از معنویت تبدیل به مفهومی میشود که نابود شونده است.
این مفاهیم شبیه مرگ هستند. مرگ را نمیتوان فهمید. مرگ فقط با مرگ فهمیده میشود.
خدا هم همینطور است.
درک خدا همزمان با نابودی تو است.
این همان مفهوم فناست.
یعنی تو نباید باشی.
در طول تاریخ هرکجا کسی خواسته معنویت را بگوید خراب شده.
هر کسی خواسته از خدا بگوید خودش بتی جدید ساخته.
هرکجا گروهی معنوی درست شده، بلافاصله منحرف شده.
چون ماهیت معنویت، «خود نابود شونده» است.
برای همین است که بودا معمولاً سخن نمیگوید.
برای همین است که مولانا خاموش بودن را ترجیح میدهد.
معنویت رابطۀ فردیِ تو با خداست. نه میتوانی آن را بنویسی نه میتوانی آن را توضیح بدهی و نه به کسی بگویی.
خدا مستقیما به تو متصل میشود.
در ادبیات فارسی گفتهاند،
آن را که خبری شد، خبری باز نیامد
سعدی چه زیبا گفت، پس با هم از گلستان او بشنویم،
گر کسی وصف او ز من پرسد
بیدل از بینشان چه گوید باز؟
عاشقان، کشتگانِ معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز
یکی از صاحبدلان سر به جَیبِ مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مُستغرِق شده. حالی که از این معامله باز آمد یکی از دوستان گفت: از این بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت: به خاطر داشتم که چون به درختِ گل رسم دامنی پر کنم هدیهٔ اصحاب را، چون برسیدم بویِ گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.
ای مرغ سحر، عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
کآن را که خبر شد خبری باز نیامد
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم
مجلس تمام گشت و به آخِر رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهایم
نظرات