شغل ایده آل برای من، برنامه نویسی
شغل ایده آل برای من، برنامه نویسی
***
میخواهم برنامه نویس بشوم. در دوران دبیرستان که پانچ کارت بود و بیسیک هم به برنامه نویسی علاقه داشتم.
اما برنامه نویسی کامپیوتر خیلی جذاب نیست.
برنامه نویسی کد های کامپیوتری اگر چه مقداری جذاب است و نیازمند مقداری خلاقیت، اما برنامه نویسی ذهن بسیار جذاب تر است.
برنامه نویسی برای کامپیوتر ها باعث میشود کارهای تکراری را به کامپیوتر بسپاریم.
اما یک کامپیوتر خیلی جالب تر و در دسترس تر و پیچیده تر و جذاب تر هم هست.
کامپیوتر ذهن انسان.
سوخت این کامپیوتر از متابولیسم بدن است و خود آن، تقریبا نامرئی است.
آنقدر دقیق و بهینه کار میکند که از تولد تا مرگ همراه ما میماند.
این کامپیوتر شاید بزرگترین شاهکار فرآیند چند میلیارد سالۀ فرگشت باشد.
برای من همواره، دیدن طراحی های طبیعت مایۀ شگفتی و لذت است. دیدن راه رفتن یک خرچنگ یا نحوۀ هندسۀ برگها و شاخه های درختان مختلف یا طراحیِ عالی و بی نقص یک مگس برای مانورهای پروازی تند و سریع و یا پاهای بلند یک عنکبوت یا حتی یک زن!
طراحی های طبیعت آنقدر شگفت انگیز و مسحور کننده است که میتوانم ساعت ها فقط به یک زنبور یا سنجاقک نگاه کنم و هنوز جزییاتی برای کشف و شهود داشته باشم.
اما خود من!
این بدن و این ذهن.
اینها هم طراحی های فوق العادۀ خلقت هستند.
همین کلماتی که ما اختراع کردیم برای ارتباط از راه دور.
همین مفاهیم پیچیده ای که ما به هر کلمه اختصاص میدهیم.
قرارداد میکنیم که حرف آ و حرف ب ما را به سمت «آب» راهنمایی کند. آبی که خودش منبعی از شگفتی است ولی ما با یک ا و یک ب آن را نشانه میرویم.
همینطور کلمه ی خدا!
خ و د و الف که ما را به سمت چیزی راهنمایی میکند که قابل نوشتن نیست و قابل فهم نیست و قابل درک نیست.
برای همین هم من به جای خدا میگویم نانوشتنی!
از کنار هم قرار دادن این مفاهیم و کلمات، برنامه های ذهن تولید میشوند.
هر جمله یا فکری که با سرعت برق از ذهن من و تو عبور میکند یک خط از برنامه ای است که به سرعت در ذهن ما در حال اجراست.
مجموعه ای از این افکار، تبدیل به عقاید و باورهای شخصی میشود. مثل نرم افزار های کامپیوتر.
مجموعه ای از انسان های با افکار هم سو، تبدیل به گروههای اعتقادی میشود. مثل شبکه های کامپیوتری.
کل بشر نهایتا یک ذهن کلی پیدا میکند که اکهارت به آن ذهن جمعی بشر میگوید.
این، معادل کل اینترنت است.
اینترنتی که مجموعه ای از هزاران متر کابل و فرستنده و گیرنده و چیپ های کامپیوتری و برنامه های کامپیوتری است و از حرکت الکترون ها زنده میشود.
همان اینترنت در انسانها در جریان است.
میلیاردها انسان مجموعه ای از بدن ها و احساسات و عقاید و گروه ها و دین ها و رهبرها و پیروهای فرقه های مختلف و کشورهای و کامیونیتی های مختلف را تشکیل میدهند.
با تغییر یک خط از نرم افزار ذهنی انسانها، ما تغییری بزرگ در ذهنِ کلیِ بشر به وجود می آوریم.
برای این کار باید ابتدا قادر بشویم که ذهن خودمان را برنامه ریزی کنیم.
برای برنامه ریزی ذهن باید بتوانیم ذهن را آرام و رام کنیم.
برای این کار باید حتما مراقبه کنیم و بدن و ذهن را آرام کنیم.
باید حتما غذای سالم بخوریم و دوش بگیریم و محیطمان را تمیز و مرتب کنیم.
بعد از درست کردن مقدمات و محیط میتوانم بنشینم و برنامه نویسی کنم.
ابتدا با چشم های بسته برنامه را روی ذهن خودم اجرا میکنم.
بعد به مبدا زندگی که تمام حیات از آن سرچشمه میگیرد، از درون آگاهی خودم متصل میشوم.
بعد از دل سکوت و تاریکی، کد هایی رشد میکند و دانلود میشود.
بعد این کد ها را گاهی مینویسم.
نتیجه میشود هزاران خط برنامه های نوشتن نانوشتنی.
این برنامه ها سرشار از خلاقیت است.
نوشتن این برنامه ها هم، لذت بخش است.
اگر بتوانیم مقداری برنامه ی ذهنی بشر را تغییر بدهیم میتوانیم کره ی زمین را -که مشکلاتی مثل تغییرات آب و هوایی و جنگ اتمی تهدیدش میکند، درست کنیم.
اگر این برنامه های ذهنی بشر کلمه به کلمه تغییر کند، نهایتا کره ی زمین زیبای ما همان بهشتی میشود که تصورش را میکردیم.
همان بهشتی که در داستانهای ذهنی آمده.
اولین برنامه این است که این بهشت، جایی در آسمان نیست. بلکه همین زمین خودمان است.
باید قدم به قدم و جمله به جمله نرم افزار ذهنی بشر را تغییر بدهیم تا زمینمان همان بهشت زیبا و سرسبز همیشگی بشود.
آدمهایی مثل حافظ و سعدی و مولانا همه برنامه نویس بوده اند.
اکهارت و سادگورو برنامه نویسند.
عیسی و بودا برنامه نویس هستند.
تمام معلمان یوگا و مراقبه، برنامه نویسند.
من و شما هم برنامه نویسیم.
هر فکر و کلمه ای که در ذهن تکرار میکنیم در حال برنامه نویسی هستیم.
و نوشتن این برنامه برای راهنمایی کردن به سمت نانوشتنی، شغل ایده آل من است.
چون
نانوشتنی چیزی است که تمام عشق ها و بهشت ها و خوبی ها و آرامش ها و رویاها در آن حقیقت پیدا میکند.
نانوشتنی چیزی است که در هر لحظه در دسترس است.
برای همه.
این برنامه نویسی، شغل ایده آل من است حتی اگر کسی بابت آن به من پول ندهد.
کمتر میخورم و جای ارزان تری زندگی میکنم ولی برنامه نویسی را ترک نمیکنم.
برنامۀ قناعت را در ذهن و بدنم اجرا میکنم.
مصرفم را حداقل میکنم.
ولی برنامه نویسی را ترک نمیکنم.
نظرات