تعادلِ زندگی و مرگ

زمان خواندن 2 دقیقه ***

تعادلِ زندگی و مرگ

***


هر چرخۀ نفَس، دو قسمت دارد. دم و بازدم. 

بین دم و بازدم تعادلی برقرار است. تعادلی دقیق و منظم. 

اگر فقط دم باشد باد می‌کنی! اگر فقط بازدم باشد تمام می‌شوی! 

همین تعادل بین زندگی و مرگ هست. 

بین انبساط و انقباض جهان هست. 

بین انجام دادن و بودن هست. 

بین سفید و سیاه هست. 

بین زن و مرد هست. 


هنرِ زندگی این است که همواره در تعادل است. 


یک درخت همواره در تعادل است. چه زمانی که جوانه ای کوچک است چه وقتی درختی سرسبز و‌چه وقتی در اثر برش اره برقی سقوط می‌کند یا وقتی که خشک می‌شود. همیشه در تعادل است. 


تنها موجودی که بسیار تعادل خود را از دست می‌دهد انسان است. انسانی که هم‌اکنون در انجام دادن گیر کرده. مثل غده ای سرطانی فقط رشد می‌کند. اقتصادی ساخته که فقط از زمین غارت می‌کند. اقتصادی که تعادل ندارد. کشاورزی ای که تعادل ندارد. دویدنی که تعادل ندارد. این انسان مثل غده‌ای سرطانی در حال بر هم زدن تعادل کل زمین است. 

درختان را قطع می‌کند و زمین را گرم می‌کند و بی محابا زادوولد می‌کند. 


انسان اگر زودتر بفهمد شاید بتواند خودش به تعادل بازگردد واگر هم به موقع نفهمد، خودِ مادر زمین دست به کار می‌شود و تعادل را باز می‌گرداند. زمین اما به روش خودش! شاید با نازا کردن انسان شاید با گرسنگی یا قحطی یا جنگ اتمی یا مرگ تدریجی، تعادل را به زمین بازگرداند. 


بهتر است زودتر بفهمیم و دست به کار شویم! 

اول تعادل درونی خودمان را باز یابیم. 

تنها راه، مراقبه است و یادآوری اینکه تعادل را از دست داده‌ایم. 

یعنی همین کار!

یعنی نوشتن از تعادل!

خواندن از تعادل! 

یادآوری به همدیگر که از تعادل خارج شده‌ایم! 

تا دیر نشده. 

تا هنوز زنده هستیم! 

تا هنوز نفس می‌کشیم! 





نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

اگر خواستید بگو بیام

به چه چیز متعهدی؟

جنگ و یوگا، انفجار ناآگاهیِ سایبری

رسیدن به اهداف

رزومۀ واقعی من

شکرِ خلقِ خدا

همین الان چطوری!

عشق کجاست؟

شیطان پرستی یا توحید

زغال و میخ!