کاهش انسان به پول

زمان خواندن 3 دقیقه ***

 کاهش انسان به پول

***


اگر معنویت کنار برود فقط ماده باقی می‌ماند. سَمبل ماده در دنیا پول است. در چنین حالتی، انسان به پول تقلیل می‌یابد. ارزش آدم‌ها به پول سنجیده می‌شود. یعنی یک عدد قراردادی. 

اینجاست میشود «کاهش انسان به پول» . 


همه چیز از شناخت خود شروع می‌شود. اگر کسی تجربۀ مراقبه را نداشته باشد، تنها حواس پنجگانه و ذهن را می‌بیند. چنین کسی هویت خودش را از بدن و‌ ذهن می‌گیرد. وقتی خودت را بدن بدانی و ذهن، فقط این دو برایت مهم می‌شود. 


بدن مقداری برنامۀ ژنتیکی است و ذهن هم کارش دسته‌بندی و قرارداد. چنین انسانی قرارداد اجتماعی پول را مهمترین قرارداد ذهنی می‌داند و خودش را بدن می‌پندارد. بدن هم چیزی نیست جز غذا، یعنی ماده. 

تعریف چنین جامعه‌ای از انسان، موجودی است که مصرف می‌کند و تولید می‌کند. 

در این بازیِ مصرف و تولید، قراردادهای مالکیت و پول را برای ایجادِ بازیِ رقابت درست می‌کند. 

آدم‌ها به عدد تقلیل میابند. 


یعنی آدم تبدیل به یک عدد می‌شود. حالا شاید حقوقی با اصطلاح انسانی هم برایش متصور شوند ولی آن حقوق هم تبدیل به عدد می‌شود. می‌توانی حتی حقوق انسانی را هم با عدد بخری. همانطور که حیوانات و کل جهان را به ماده تقلیل داده ایم انسانها را هم نهایتاً به عدد تقلیل می‌دهیم. 


دیگر یک درخت موجودی شگفت‌انگیز و زنده و متصل به مبدأ حیات نیست بلکه مقداری عدد است که از فروش چوب بدست می‌آید. 

دیگر گاو یک حیوان نجیب و بااحساس نیست. بلکه چند لیتر شیر است و مقداری گوشت که نهایتاً تبدیل به عدد می‌شود. 

همینطور جامعه پیش می‌رود و انسان را هم تعریف می‌کند. 

دیگر انسان خدای روی زمین نیست. جانشین و در آرزوی یافتن خدا نیست. 

انسان موجودی مصرف گراست که سی سال تولید می‌کند و  مصرف می‌کند و می‌میرد. انسان چرخ دندۀ ماشین بزرگ اقتصاد است. 


در جوامع به اصطلاح پیشرفته، چنین می‌شود. 

در خانواده پدر به مبلغی ماهیانه تقلیل می‌یابد. در جامعه هم انسان به درآمد سالانه تقلیل می‌یابد. 


ارزش آدم‌ها به میزان عددی است که دنبالشان می‌کشند. 

چنین جامعه‌ای از روح خالی می‌شود. 

از هنر خالی می‌شود. 

از زیبایی خالی می‌شود. 

از انسانیت خالی می‌شود. 

از خداییت خالی می‌شود. 


دیگر زنانگی از بین می‌رود. زنان به دنبال بیزینسمن شدن هستند. مردان هم به دنبال رقابت در کسب قلمرو بیشتر با جذب اعداد بزرگتر! 


راه نجات بشر بازگشت به مراقبه است. بازگشت به سکوت. بازگشت به مبدأ. 

وقتی خود واقعی را در مراقبه بیابی، لذت واقعی را هم میابی. دیگر خودت را به چند لذت مادی و چند عدد محدود نمیکنی. دیگران را هم محدود نمی‌کنی. 


تو شگفتی خلقت را در هر لحظه درک می‌کنی. شگفتی راز گل سرخ. 

شگفتی یک کلاغ، یک گاو یا یک پرنده. 

اگر مجبور باشی گوَزنی را شکار کنی ابتدا از روح الهی درون گوزن تشکر می‌کنی. 

با آرامش و طی مراسمی، بدون حرص و آز جان گوزن یا گاو یا درخت را می‌گیری. از طمع رها می‌شوی. با احتیاط روی زمین راه می‌روی. 


ماده و بدن را انکار نمی‌کنی. تو هنوز در بدن هستی. اما هویت و شناخت تو از خودت، بدن نیست. 


تو خدا هستی. 

خدایی که مدتی در بدن متجلی شده. 

در زمین خداگونه زندگی می‌کنی.  

خداگونه هم میمیری. 

در آرامش و با سعادت میمیری. 

با عشق زندگی می‌کنی و با عشق به همان خدا می‌پیوندی. 






نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

اگر خواستید بگو بیام

به چه چیز متعهدی؟

جنگ و یوگا، انفجار ناآگاهیِ سایبری

رسیدن به اهداف

رزومۀ واقعی من

شکرِ خلقِ خدا

همین الان چطوری!

عشق کجاست؟

شیطان پرستی یا توحید

زغال و میخ!