کار نکردن!

زمان خواندن 4 دقیقه ***

 کار نکردن!

***


حدود ٩٩ درصد آدم‌ها احتمالا این نوشته را اشتباه برداشت می‌کنند. این یک پیش‌بینی است براساس مشاهداتم از اطراف. 

اگر بخواهید بیشتر در این موضوع عمیق شویم، فصول آخر کتاب زمین جدید اکهارت مرتبط با این موضوع است. 


اینجا اصلاً هدفم توجیهِ کارنکردن نیست. حتی اثبات این نیست که مثلاً من تنبل نیستم! شاید تنبل هم باشم اما موضوعِ صحبت فعلاً تنبلی نیست! 


دوستی می‌گفت «این چه ایده‌ای است که می‌گویی نباید کار بکنی؟ »این برداشت اشتباه است. شاید بعضی‌ها چنین ایده‌ای داشته باشند ولی این ایدۀ من نیست! اشتباه برداشت شده. 


اینجا سعی می‌کنم خودم و دیگران بفهمیم که داستان چیست. 

داستانِ «تعادل بین بودن و انجام دادن» چیست؟


تذکر این که، 

دوستان، اگر مراقبه نکنید هیچ درکی از «بودن» ندارید! بهتر است نخوانید چون «بودن» را ذهنتان به اشتباه به نِشستن یا فرار یا تنبلی و غیره ترجمه می‌کند! شما در کل زندگی بزرگسالی تان در حال فکر کردن و دویدن و انجام دادن بوده اید! همین الان هم احتمالاً در حال تندخوانی هستید. احتمالا شما کمابیش در تلۀ انجام دادن افراطی افتاده اید. تله ای که تقریباً کل آدم‌ها بخصوص در دنیای مدرن در آن گرفتارند. 


خوب بگذریم! 

حالا با هم بعضی از فرضیات را کنار هم بگذاریم.


١- به نظر من، نوشتن هم یک کار است. از نظر یوگا، فکر کردن هم کار است. نوشتن کاری خلاقانه است. کاری که دوستش دارم. 

٢- کار کردن از روی ترس و برای رسیدن به آینده اشتباه است. اگرچه شاید ٩٩ درصد آدم‌ها از روی ترس از بقاء و برای چیزی در آینده کار می‌کنند. 

٣- در مراقبه به حالتی از رضایت می‌رسی که نیازی به تغییر دادن هیچ چیزی نیست. 

۴- در مراقبه به حالتی از جهانشمولی می‌رسی که خودخواهیِ تو از بین می‌رود و تو به کل جهان فکر میکنی. 

۵- دیدن جامعه و وضعیت روحی آدم‌ها و زمین را نمی‌توانی نادیده بگیری و احساس مسوولیت نسبت به تمام موجودات میکنی. 

۶- نگران بقای خودت نیستی. به مقداری غذا و سرپناه برای بقاء قانع هستی. تو در رقابت با دیگران برای کسب قلمرو و شهرت و قدرت نیستی. 

٧- یاد مرگ باعث می‌شود حاضر به هدر دادن هیچ روز و هیچ لحظه‌ای نباشی. و هدر دادن یعنی برای ترس یا آینده کار کردن. یاد مرگ باعث می‌شود هر روز را شبیه روز آخر زندگی کنی. اولویت هایت تغییر می‌کند! 

٨- بعد از مراقبه های طولانی، به پوچ بودن تمام شرطی شدگی های اجتماعی و قرارداد های اجتماعی و مناسبات آن پی میبری. حاضر نیستی حتی لحظه‌ای دنبال گَله بروی! 


وقتی تمام فرضیات بالا را کنار هم بگذاری و عمیقاً و از درون درکشان کنی، دیگر هیچ کاری نمی‌کنی؟ 

خیر! 

شاید البته هیچ کاری نکنی و فقط به مراقبه بنشینی! این هم یک انتخاب است! 

اما این انتخاب من نیست! 


اما انتخاب من چیست؟ 

اولین انتخاب جلوی چشمتان است! نوشتن! نوشتن برای گسترش و فهمیدن و فهماندن همین موضوع! 


و اگر انرژی ای باقی بماند آن وقت به اولویت های دیگر می‌رسم. 

اولین اولویت، ماندن در لحظه است! 

ماندن در بودن! استقرار در بودن! متصل ماندن! 


اگر این مهم انجام شد، دیگر هر کاری خوب است. ظاهر و شکل کار مهم نیست. 

اگر در مبدأ استقرار پیدا کنی درونت محکم می‌شود. آنگاه هر کاری بکنی عالی است! 

چه نشستن برای مراقبه، چه فعالیتهای اجتماعی اقتصادی سیاسی یا فرهنگی! 


آری! من برای کار انجام دادن، پیش شرط دارم. پیش شرط این است که بتوانم آگاه به خودم بمانم! 

اگر لحظه‌ای آگاهی ام از دستم برود متوقف می‌شوم. از خودم می‌پرسم چرا داری این کار را می‌کنی؟ 

آیا برای فرار از لحظه است؟

آیا برای فرار از ترس است؟ 

اگر جواب مثبت است، سریع توقف کن! 


باز از خودم می‌پرسم:

آیا لذت میبری؟ 

آیا حضور داری؟ 

اگر جواب منفی است، سریع توقف کن! 


اگر هر روز و هر لحظه این سوالات را از خودت بپرسی و جرأت توقف کردن را داشته باشی، کم کم به جایی می‌رسی که فقط برای عشق کار می‌کنی! 

آنگاه کارهایت بی زمان می‌شود! 

کارهایت بی نفْس می‌شود. 

مثل کاری که مولانا کرد و حافظ کرد و بودا کرد. 

در عشق و سکوت و آگاهی! 

این بهترین کارِ زندگی است! 







نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

اگر خواستید بگو بیام

به چه چیز متعهدی؟

جنگ و یوگا، انفجار ناآگاهیِ سایبری

رسیدن به اهداف

رزومۀ واقعی من

شکرِ خلقِ خدا

همین الان چطوری!

عشق کجاست؟

شیطان پرستی یا توحید

زغال و میخ!