زنانگیِ خدا
زنانگیِ خدا
***
صبح را با پیشنهاد کلاس یوگا با وزنه شروع کردم. دو سه سالی هست که کلاسهای یوگای معمولی در استودیو را نرفتم. دلیلش برای خودم خیلی واضح است. توضیح دادنش اما سخت.
اما این بار به درونم فرو رفتم که مبادا دلیلش ترس باشد. مدتی است تمام ترسهایم را مشاهده میکنم و با رفتن به سمتشان زنده بودن را تمرین میکنم. شاید این هم ترس باشد!
نتوانستم ذهنم را کنترل کنم که به آینده نرود. دلیل و منطق و استدلال نچیند. گاهی هم آنقدر زیاد میشود که سرریز میکند. میشود چند کلمه و یک نوشته.
هر کاری که انجام میدهم، ذهنم مدام چرا چرا میکند! بعد دلیل های خودش را میتراشد!
این بار هم مستثنی نیست:
مدتی است عاشق زنانگی ام. زنانگی به صورت خالص خودش.
شاید زنانگی حتی بیشتر از تمام جنبه های خدا، قابل پرستش باشد. خدای زنانه را راحت تر میفهمم و میپرستم.
خودم هم دارم زنانه تر میشوم. البته خیلی هم آسان نیست چون در بدن مرد و در دنیایی مردسالار بزرگ شدم.
اما دلایل ذهن که دنبال چه هستم.
اگر جایی زنانگی با آگاهی همراه شود حتماً جذب میشوم.
زنانگی همراه با احساسات فراوانش و همراه با آگاهی از آن. این معجونی است که من را به سمت خودش میکشد.
زنانگی عریان و آگاه.
زنانگی بدون ترس.
اگر جایی کسی را ببینم که به وضوح زنانه است و از ابراز زنانه بودن ترسی ندارد، قطعا من را جذب میکند.
کسی که زنانگی را درک کند حتماً لحظه را هم درک میکند. حتماً خدا را هم تا حدود خوبی درک میکند.
او معجزه گر میشود. مثل زنانگیِ حافظ که هنوز بعد از هفتصد سال معجزه میکند.
در نهایت این خودم هستم که باید زنانگی را درون خودم پیدا کنم. البته مظاهر زنانگی در بیرون را هم نمیتوانم نادیده بگیرم.
بچه که بودم ما پسرها خوشحال بودیم که پسر به دنیا آمدیم. اما حالا به حال کسانی که با زنانگی به دنیا آمدهاند غبطه میخورم.
و من زنانگی را با سکوت و نوشتن و عریان شدن تمرین میکنم ...
نظرات