عشق لابلای کلمات
عشق لابلای کلمات
***
وقتی تنها میشوم اولین حسی که برایم در دسترس است فرار است. میتوانم جایی فرار کنم. مثلا به دوستی زنگ بزنم. یا در اینترنت چرخ بزنم. میتوانم به دخترم زنگ بزنم. میتوانم یک جوری حواس خودم را پرت کنم. اما باز با خودم میگویم اگر برای پر کردن حس تنهایی داری به کسی زنگ میزنی نزن. این میشود استفاده ی ابزاری از دیگران. و این انرژی جاری میشود.
وقتی در برابر تمام اینها مقاوت میکنم، گاهی کمی میخوابم. گاهی کمی کارهای روزمره ام را انجام میدهم.
وقتی تمام اینها تمام میشود درست مثلا مراقبه های طولانی کم کم تمام چیزهای زائد از بین میروند و تنها یک چیز باقی میماند. همان چیز باقی ماننده ی تمام.
همان عشق.
چیزی شبیه خدا.
شعر حافظ و صدای شجریان ترکیبی میشود که بیشتر و سریعتر من را به سمت عشق پرتاب میکند. شما هم گوش کنید.
https://music.youtube.com/watch?v=jQZofoAVwXM&si=AeM0Sf1BJY5-6yrO
عشقِ لابلای کلمات حافظ بعد از چند صد سال هنوز زنده مانده.
هنوز آتشش روشن است. هنوز میتواند ذهن ها را منکوب کند.
هنوز میتواند نفس ها را حبس کند. هنوز سنگ ترین دلها را نرم میکند.
این طور میشود که تنهایی میشود مرکبی برای رسیدن به عشق.
عشقی که استغنا را در خودش دارد.
عشقی که تمام خوبیها را در خودش دارد.
عشقی که پوست و گوشت ما از آن ساخته شده.
عشقی که لابلای کلمات پنهان میشود.
سعی میکنم هیچ کاری نکنم اما نوشتن کاری است آسان برایم. بعضی ها راحت حرف میزنند. من نمیتوانم. در حضور انرژی عشق لال میشوم.
بعضی ها جلوی دوربین میتوانند اکت کنند. من نه. من گریه هایم واقعی میشود و همه چیز جلوی دوربین خراب میشود. برای من نوشتن راحت ترین کار است.
تنها مینویسم.
در گوشه ی خلوت خودم.
مثل تمام گلها. تنها باز میشوند و تنها عطر میدهند و تنها پژمرده میشوند.
خیلی ها شاید نخوانند.
اما هر گلی برای زنبوری شهد میدهد. شاید بعضی گلها را هیچ زنبوری پیدا نکند. اما چه باک.
گل، باز کار خودش را میکند. گل چیزی از زیبایی خالقش را به نمایش میگذارد. گل شهدی از زمین را در اختیار رهگذران میگذارد. چه رهگذری از آنجا عبور کند و چه نکند.
نظرات