از قربانی به مسئول
از قربانی به مسئول
***
فلانی پانزده سال است که پول من را نمیدهد.
فلانی بچهی بیولوژیکی ام را فقط در ۱۰ درصد مواقع به پدرش میدهد.
فلانی جواب تلفن و ایمیل نمیدهد.
فلانی بیادبی و فحاشی میکند.
فلانی عصبانی است.
فلانی پشت سر من غیبت میکند.
فلانی بدون دانش حرف میزند و قضاوت میکند.
فلانی به کودکان ظلم میکند.
همینطور ادامه میدهیم تا بالا …
فلانی اختلاس میکند.
فلانی دیکتاتوری میکند.
فلانی آدمها را دار میزند.
فلانی تهدید اتمی میکند.
فلانی جنگ راه می اندازد.
فلانی تقلب میکند.
فلانی به مرد و زن ظلم میکند.
فلانی جمهوری اسلامی است و پوتین است و ترامپ است و فاسد است و غیره.
همینطور ادامه میدهیم تا برسیم به خود خدای ذهنی …
فلان خدا جهانی ناعادلانه ساخته
فلان خدا به ظالم ها بیشتر پول میدهد
فلان خدا دعاهای من را مستجاب نمیکند
فلان خدا بالاخره من را خواهد کشت!
خوب من کیستم؟
در تمام سناریوهای بالا من قربانی هستم. من مظلوم هستم. من بی اختیار هستم. من بی مسوولیت هستم. یعنی چیزی و جایی بیرون من خراب است.
ذهن سعی میکند با مظلوم بودن, خودش را بالاتر بداند.
ذهن میخواهد دلیلی برای ناخشنودی برایت بتراشد.
دلایل منطقی.
دلایل مُتقن.
و تو معتاد ذهن هستی. تو معتاد این هویت قربانی هستی. تو و ذهن تو میخواهند از تو یک هویت قربانی بسازند.
تو غم را دوست داری.
تو برای حسین غمگینی, در حالیکه خود حسین غمگین نبود.
تو برای عیسی غمگینی, در حالیکه خود عیسی غمگین نبود.
تو برای حلاج غمگینی, در حالیکه خود حلاج غمگین نبود.
تو معتاد غمی!
ولی نقطهی مقابل چیست؟
مگر تمام اینها درست نیست؟ مگر ظلم عیان را نمی بینی؟ پس عدالت خواهی تو کجاست؟
ذهن تو را گول میزند. ذهن دلیلی منطقی برای قربانی بودن برایت میتراشد. و تو به سرعت در فاز قربانی فرو میروی.
اما آدمهایی هستند که بزرگ میشوند.
این آدمها از بچگانگی ذهن رها هستند. آدمهایی مثل سادگورو که حرکت از قربانی به مسوول را با ما یاد دادند.
https://www.unwritable.net/2022/12/blog-post_23.html
دیگران همچنان شبیه همان کودکِ بهانه گیر هستند. دوباره دارم اعتراض میکنم. دوباره دارم شکایت میکنم.
https://www.unwritable.net/2024/01/blog-post_55.html
اما وقتی بزرگ بشوی دیگر شکایت نمیکنی. چرا؟
چون به وادی تسلیم آمده ای.
به وادی توکل.
به وادی رضا.
چون مثل مولانا، عاشقی بر لطف و بر قهرش به جد.
چون دیگری ای وجود ندارد.
وقتی تو با یک نانوشتنی معامله میکنی برایت مهم نیست دیگران با تو چه میکنند.
دیگران شاید حتی تو را به صلیب میخ کنند یا مثل حلاج دارت بزنند.
تو در پذیرش هستی. تو قدرتمندی. تو مسوولی. تو مثل خدا هستی. مسوول همه چیز.
دیگری هر ظلمی که میکند بر روی تو تاثیر میگذارد اما تو را ناشاد نمیکند.
تو متصل تر میشوی.
اتفاقا عدو سبب خیر میشود.
اتفاقا تو بالا میروی.
تو در اثر ظلم، مظلوم نمیشوی. تو قربانی نمیشوی. تو قوی تر از ظالم هستی.
چرا که میدانی کسی نمیتواند به تو ظلم کند.
چون تو به اندازه ی خدا بزرگ شده ای.
شاید کسی بدن تو را بکشد ولی تو بدن نیستی!
شاید کسی پول تو را بدزدد ولی تو پول نیستی!
شاید کسی پشت سر تو حرف بزند و بخواهد آبروی تو را ببرد ولی تو موقعیت اجتماعی نیستی!
تو خودِ خدایی!
بدون کمترین تاثیری با تمام آن هزاران صفت!
https://www.unwritable.net/2022/06/blog-post_20.html
قدرتمند، مسئول، خالق، قوی، جبار و مهربان!
بخشنده و عادل.
داننده و شنونده.
بینا و شنوا.
اما ساکت!
تو ظلم ها را میبینی و به خدای عادل پناه میبری.
به مراقبه پناه میبری.
به سکوت.
به فاز قربانی نه! به سکوت!
سکوت سخت تر است.
تو میدانی ظالم چقدر ناتوان است.
تو ظالم را میبخشی بلافاصله.
تو به عدل خدا مطمئن هستی.
تو هر روز تمرین میکنی.
من سرزمین درونیِ خودم را تعیین میکنم.
من مسئول همه چیز هستم.
من مسئول حال خودم هستم.
تو هر روز یوگا میکنی.
تو هر روز با خدا یگانه میشوی.
تو هر روز با تمام جهان یگانه میشوی.
تو هر روز مراقبه میکنی.
نظرات