تو رسیدهای!
تو رسیدهای!
***
تو از قبل رسیدهای!
کاری نکن.
حرف نزن.
تلاش نکن.
هیچ کاری لازم نیست.
در بدن بمان تا روز موعود.
زندگی را بازی کن.
ترس ها را ببین. به ترس هایت بخند.
ترس های ذهن!
خودِ ذهن را ببین. ذهنی که مدام مینویسد!
از خدا مینویسد.
با کلمات مینویسد.
شعر یا نثر!
با معنی یا بی معنی!
از معنیِ کل مینویسد.
آخرین ذراتِ نفْس را بکُش.
گذشته را بکُش.
ذهن را بکُش.
از آینده نترس.
از مرگ نترس.
مرگی در کار نیست.
تو رسیدهای.
باور کن!
تلاش کن. تلاش بدنی. اما تلاش ذهنی لازم نیست.
چون تو رسیدهای!
در وادی لحظه بمان.
اینجا آغوش خداست.
اینجا مقایسه جایی ندارد. اینجا تو ذوب میشوی.
بگذار لحظه، کامل تو را ببلعد. بگذار لحظه، ذهن تو را ببلعد.
آخرین ردپاهای ذهن را پاککن.
آخرین ترس ها را پاک کن.
تو به جایی رسیده ای که حافظ بود.
که اوشو بود.
که خیام و عطار و مولانا بودند.
تیک نات هان!
سادگورو و اکهارت!
کریشنا!
خداهای زمینی!
کسانی که نمیخواهند حتی اسم استاد را درست یاد بگیرند به خودشان واگذار.
بگذار بگویند سودوکو یا اکاهارت!
تو بخند!
با خودشان بخند!
آنها هم رسیدهاند!
تو متصل بمان.
حتی وقتی مسخره میشوی!
وقتی میگویند دروغگو!
وقتی میگویند متناقض!
تو بمان!
بدون جواب بمان!
چند صباحی در بدن بمان. با حضور بمان.
با حضور بنشین با حضور غذا بخور با حضور سکس کن با حضور دفع کن با حضور نفس بکش با حضور بمیر!
با حضور بنویس.
با حضور نگاه کن.
باحضور سکوت کن.
نظرات