تفکر منطقی امروز - ٢٣ دسامبر ٢٠٢٣
تفکر منطقی امروز - ٢٣ دسامبر ٢٠٢٣
***
قبلاً گفته بودم که هر روز دوباره زندگی را باید از ابتدا بازنگری کنم. هر روز باید دوباره یاد مبدأ مختصات باشم یعنی مرگ آگاهی. و هر روز خودم را ارزیابی کنم و زندگی ام را ارزیابی کنم.
اینطوری که هر روز و هر لحظه جهت خودم را تنظیم کنم باعث میشود هیچگاه به بیراهه نروم.
احساسات و افکار منطقی فقط قسمت کوچکی از پدیدهی بزرگ زندگی است. اما برای رتق و فتق امور و پروسهی بقا باید از همین افکار و احساسات کمک گرفت.
در یوگا میآموزیم که با افکار و احساسات هم هویت نشویم یعنی به دنبال آن ها نرویم. یعنی با وسواس به دنبال آن ها نرویم ولی میتوانیم از آن ها به صورت درست استفاده کنیم.
این نوشته قرار نیست منتشر شود و فعلاً آن را فقط برای روشن شدن ذهن منطقی خودم مینویسم.
سوال ذهنی امروز این است!
کجا باید زندگی کنم؟ و سوال قبل از آن اینکه اصلاً باید یکجا نشین باشم؟
سِتل شدن یا جا افتادن یا یکجا نشینی یک روش زندگی است و در حرکت بودن روش دیگر. انتخاب بین این دو مابقی مسیر را روشن میکند.
فرض کنیم معمولاً آدمها یک جا برای زندگی انتخاب میکنند و سالی چند بار هم سفر میروند. این فرض را فعلاً میپذیرم.
برای اینکه زندگی خودم را بسازم باید در آرامش و لحظه باشم و بتوانم زندگی خودم را از روی لحظه خلق کنم.
وقتی در اضطراب باشم یا در ترسِ بقاء مانده باشم، خلق آیندهای خوب، غیرممکن میشود.
برای اینکه در لحظه باشم باید ترس از بقاء نداشته باشم. یعنی باید پروسهی بقاء برایم حل شده باشد.
البته بقاء مطلق داریم و بقای نسبی. بقای مطلق در حد زنده ماندن است و بقای نسبی یعنی بقای اجتماعی، یعنی داشتن یک جایگاه اجتماعی.
بقای مطلق، واقعی و عملی است و بقای اجتماعی بیشتر ذهنی است.
برای اینکه گیج تر و گیج تر نشوم و در چرخههای ذهن گیر نکنم باید ساده نگاه کنم.
برای هر کاری باید حالم خوب باشد. با حال خوب یعنی در لحظه بودن ارتعاش ذهنم هم بالا میرود و آینده درست ساخته میشود.
چون حالم خوب نیست درگیر ذهن شدهام و درگیر منطق و حساب و کتاب!
و ذهن جواب درستی نمیدهد! و بیشتر حس اعصاب خوردی ایجاد میکنم!
نظرات