گنج درون!
گنج درون!
***
خیالتان را رحت کنم! دو حالت بیشتر ندارد!
ذهن دو را دوست دارد. پس میگویم دو حالت!
١- یا گنج درون را یافتهای
٢-یا از گنج درون غافلی
اگر گنج درون را یافته باشی هم خوشحالی هم ثروتمند هم موفق هم زیبا هم بینیاز!
اگر گنج درون را نیافته باشی مدام در حال جُستنی! در بیرون دنبال گنج میگردی! از دیگران طلب میکنی و ناکام میمانی!
محبت را ثروت را توجه را آرامش را امنیت را پول را خانه را رفاه را خدارا از بیرون میطلبی ولی هیچوقت سیر نمیشوی! چون بیرون راه بادیه است!
اگر گنج درون را یافته باشی
گول ذهن را نمیخوری
گول آینده را نمیخوری!
حسرت گذشته را نمیخوری!
نگران آینده نیستی!
گرسنه نیستی!
گدا نیستی!
اما وای از لحظهای که از گنج درونی خودت غافل بمانی!
خواب بمانی!
متوهم بمانی!
ترسو و تنها بمانی!
بیکس بمانی!
جای بدی است!
اما باز هم جای نگرانی نیست! تمام این توهم ها و تمام این رنجها تمام شدنی است! آنها مسیر توست برای رسیدن به گنج!
اگر نگرانی! اگر مضطربی! اگر زیادی فکر میکنی! اگر غمگینی! اگر احساس تنهایی میکنی! یعنی فقط یک لحظه راه داری تا بیداری!
یک نفس عمیق!
یک آه بلند!
آن نانوشتنی که متمرکز کنندهی تمام است از تو به تو نزدیک تر است!
آنقدر نزدیک است که گاهی حلاج میشود!
گاهی عیسی! گاهی اکهارت و گاهی سادگورو!
گاهی شمس و گاهی مولانا!
به تو هم دور نیست!
او در همین لحظه است!
نگاه کن به این اشکال و کلمات!
چطور معنی آنها را درک میکنی؟
چه کسی دارد درک میکند؟
من ؟ نه؟ تو ؟ نه؟
بله یک درک کننده تمام!
یک آگاهی بزرگ جهانشمول!
یک نانوشتنی!
نظرات