برای تارا- ١٧ اردیبهشت ١۴٠٢
برای تارا- ١٧ اردیبهشت ١۴٠٢
***
تارای عزیزم؛ ستارهی زندگی!
اینجا من با یک تارای ذهنی حرف میزنم. شاید حتی دیگران بخوانند. شاید کسی در آینده اینها را برای تو بخواند! شاید خودت بتوانی بخوانی!
اما آینده فقط تخیل ماست!
این تارایی هم که من با او حرف میزنم تارای ذهنی من است!
مهم این است که بدانی هیچکس حتی پدر و مادر تو نمیتوانند تارا را در ذهنشان بسازند!
این فقط خود تو هستی که زندگی خودت را میسازی! پس میتوانی تارای ذهنی من را نادیده بگیری!
این همان اصل اساسی آزادی است!
همان ذات انسان!
همان ذات آزاد انسان که ما را رها میکند!
همان ذاتی که ما را از حیوانات متفاوت میکند!
حیوانات در زندان غریزه و ژنتیک هستند! اما تو از زندان غریزه آزاد باش!
تو میتوانی بهتر از پدر و مادرت باشی!
تو متعلق به هیچکس نیستی!
متعلق به جامعه نیستی! متعلق به پدر و مادر نیستی!
هویت تو را نه ژنتیک به تو میدهد نه جامعه و نه حتی کارهایی که انجام میدهی!
هویت تو هویتی جهانی است!
تو کل جهان هستی!
تو خدا هستی!
تو یک الهه هستی!
ستارهای که نورش به تمام جهان میتابد.
حتی این تعاریف را کنار بگذار!
تعریف من را هم از خودت کنار بگذار!
هیچ وقت اجازه نده کسی تو را تعریف کند!
پدر و مادر برای تو اسم انتخاب کردند و ژنهایی به تو دادند! بدنت را از آنها گرفتهای و ژن هایت را! یک حافظهی تاریخی!
اما تو میتوانی موجودی جدید و متفاوت باشی!
الهه ای که حتی در تعاریف ما هم نمیگنجد!
من به عنوان پدرت و جامعه و اطرافیان شاید سعی کنیم تو را تعریف کنیم!
برایت خط و خطوط و قوانین بگذاریم!
شاید سعی کنیم به تو شکل بدهیم!
شاید بخواهیم تو را باسواد یا بااخلاق کنیم!
اما تو آزاد باش!
از تعاریف جامعه آزاد باش!
همانطوری باش که خالق تو؛ تو را آفریده!
آزادِ آزاد!
من و تو مدتی در زمین مهمانیم تا مزهی آزادی را بچشیم!
این موهبت بزرگ را!
همه میخواهند تو را تربیت کنند! در حالیکه خودشان تربیت نشدند!
خودم را میگویم!
من هنوز خودم را به بهترین خودم تبدیل نکردهام! چطور میتوانم تو را تربیت کنم!
اگر روزی دیدی درخت زندگی پدرت میوه و گل داده میتوانی استفاده کنی! اما تو خودت روزی میوه و گل خواهی داد! حتی اگر دیگران میوه های تو را دوست نداشتند تو باز درختی سرافراز باش!
مثل سرو! حتی نیازی نیست میوه بدهی!
فقط آزاد باش!
امیدوارم بتوانم موهبت آزادی را خودم بفهمم و به تو و دیگران هدیه بدهم!
انرژی زندگی و شادی و سرور درونیت را با هیچ چیز عوض نکن!
لازم نیست نسبت به دیگران خودت را بسنجی!
خودت را با هیچ چیز مقایسه نکن!
متصل به مبدأ حیات بمان!
بگذار جریان حیات از درون تو جاری شود!
ما آدم بزرگ ها فقط چند سالی زودتر متولد شدیم! همین! هیچکس از جمله من به عنوان پدرت از تو بیشتر نمیدانیم!
دانستن از درون خودت شروع میشود!
اگر به منبع درون خودت متصل بمانی همه چیز را خواهی دانست!
منبع سکوت درون!
منبع نانوشتنی درون!
نظرات