قرارهای مجازی!
قرارهای مجازی!
***
بازار قرارهای مجازی داغ است! زن ها به دنبال مرد رویایی و مردها به دنبال زن رویایی!
این وسط هم کمپانی های قرارگذاری آنلاین و گلفروشیها و وکیلهای طلاق حسابی پول در می آورند!
داستان اینطوری است که نرم افزار؛ مثل قدیم یک عکس از طرف به تو نشان میدهد! بعد بادیدن ظاهر آراسته و بعضا سکسی روی صفحه؛ یک قند در دلت آب میشود! و بر لایک میکوبی!
با خودت میگویی این یکی شاید آن مرد رویایی یا زن رویایی من باشد! بدون این که طرف را از نزدیک دیده باشی! بدون حس کردن انرژی آن فرد فقط در ذهنت از او یک تصویر میسازی! مدتی با آن تصویر زندگی میکنی!
اگر مرد باشی با آن تصویر ذهنی خودت؛ کمی هم آغوشی میکنی! انواع حالت های هم آغوشی را در خواب و رویاهایت تصور میکنی! از دیدن این فیلم سینمایی حسابی لذت میبری!
اگر زن باشی دنبال نشانه های قدرت و پول میگردی! مثلا شغل یا گذشته ی طرف! یا مثلا ماشین و ساعت و غیره! بعد حسابی شروع به تخیل میکنی! باخودت تصور میکنی این مرد رویایی؛ همان مردی است که ثروت و شادی و عشق را به پای تو میریزد! مسولیتهای زندگی را به عهده میگیرد! حتی مسوولیت شاد کردن تو را! مرد رویایی تو هم پولدار است هم سکسی هم عاشق هم ظریف و هم قوی! یک شتر گاو پلنگی که فقط در ذهن یک زن قابل ساختن است!
البته بعضی خانم ها هم بیزینس وومن های بسیار خوبی هستند!
آنها زنانگی خودشان را به قیمت های بالا مثلا نصف دارایی مرد یا هم وزن خودشان طلا معاوضه میکنند! که البته آن بیزینس هم باعث شادی و آرامششان شاید نشود!
هم زن و هم مرد در دام ذهن هستند! در دام آینده هستند!
یعنی رضایت را در آینده می بینند! هر دو چیزی کم دارند! یک خلا در خود احساس میکنند!
خلا فیزیکی حسی عاطفی یا روحی!
آنها فکر میکنند که کسی از آن بیرون میتواند ناگهان از آسمان فرود بیاید و تمام خلا های آنها را پر کند!
درست مثل دامی که مسلمانها یا مسیحیان در آن افتاده اند! آنها هم فکر میکنند عیسی یا مهدی یا محمد بالاخره روزی می آید و تمام مسوولیت هارا از دوش آنها برمیدارد!
آن ناجی قرار است بهشتی را که ما خودمان جهنم کردهایم دوباره برای ما بهشت کند!
ما هم بنیشینیم با حوری و قلمان صفا کنیم!
مسوولیت را گردن عیسی و مهدی بیاندازیم! خودمان هم بخوریم و حال کنیم!
همه راه را اشتباه رفته اند!
راه رسیدن به شادی بیرون نیست! درون است!
راه رسیدن به آرامش ثروت و قدرت و امنیت و هر چیزی که دنبالش هستی درون است!
صد و هشتاد درجه اشتباه میرویم!
به عنوان یک مرد؛ از دیدن و لمس کردن بدن زنها بسیار لذت میبرم! اما وقتی داستان مجازی میشود درگیر یک تو در توی ذهنی میشویم! دیگر آن شگفت انگیزی سکس یادمان میرود!
نمیتوانیم چیزی خلق کنیم! نهایت چیزی که میتوانیم خلق کنیم بچه است!
این کار را هم خوب انجام دادهایم! هشت میلیارد بچه هم اکنون درحال تخیل آینده در زمین هستند!
بعضی ها هنوز هم سعی دارند اضافه کنند!
آنها معتقدند خون آنها رنگین تر است!
چرا بچه میآورم؟ چون میتوانم! نمیدانیم که حشرات خیلی بهتر و سریعتر و بیشتر از ما این کار را بلندند! با یک ضرب چند صد هزار بچه پس می اندازند!
آن وقت ما با زور و ضرب سزارین و هزار بدبختی یک بچه درست میکنیم! او را هم درست نمیتوانیم بزرگ کنیم!
بعضی ها هم فکر میکنند خونشان رنگین تر از بقیه است! بچهی آنها آقازاده است! فقط پسر آنها دودول طلا است! یا دخترشان را به کَس کسون نمیدهند!
خلاصه مسیر را اشتباه میرویم!
این حرف ها و نوشتن ها هم شاید اشتباه باشد!
طنزش را نمیگیرند!
بهشان برمیخورد!
میخواستیم ثواب کنیم کباب میکنیم!
پس حرافی بس است!
نظرات