غرب یا شرق؟
غرب یا شرق؟
***
غرب یا شرق؟ کانادا یا ایران؟ باز هم دوگانگی! باز هم دو! هرگاه دوگانگی ای هست پای ذهن در میان است. وقتی پای ذهندر میانباشدپای ایگودر میاناست! وقتی پای ایگودر میان باشد پای آینده در میان است! توهم در کار است! وقتی توهم در کار باشد ترس می آید.
جواب رامیدانم: فرقیندارد!
چیزی برای از دست دادن وجود ندارد.
آنچه مدام در حال از دست دادن آنیم لحظهی بینهایت است!
تمام اینها بازی های ذهن است. بازیهای بی پایان ذهن! تا آخر عمر میتوانی سبک سنگین کنی! تا آخر عمر میتوانی مقایسه کنی! حساب و کتاب کنی! این نوشته ها هم همین است!
وقتی حالت خوب است فرقی نمیکند!
محیط تاثیری روی تو ندارد. وقتی در لحظه ریشه داشته باشی آینده فقط یک فکر است! یک فکر از هزاران فکر دیگر. فکرهای بی پایان و بی اساس ذهنی!
اگر هنوز در فکر؛ خودت را یافته باشی اینها برایت بی معنی است. میتوانی نخوانی!
به هر حال بازی را ادامه میدهم!
واقعا مهم نیست کجا باشم! مهم کیفیت اتصال من با لحظه است! لحظه هم نام دیگر خداوند است!
https://www.unwritable.net/2022/09/blog-post_28.html
پس این سوال؛ یک سوال ذهنی است! تا بینهایت میتوانی مقایسه کنی! جواب نهایی در ذهن نیست. جواب نهایی در جایی خارج ذهن است! باید از ذهن گذر کرده باشی.
مهمترین هدف و سوال؛ این است که چطور در لحظه حضور داشته باشم؟
این که کجا باشم فرقی ندارد!
به قول مولانای جان
ما از آن جا و از این جا نیستیم
ما ز بیجاییم و بیجا می رویم
اما اینکه در حضور باشم یا در توهم تفاوتی دارد از خاک تا افلاک!
برای ذهن گرایان؛ اینها فلسفه بافی است. اینها داستان پردازی است. اینها فرار از عمل است!
بالاخره روزی عمل هم خواهم کرد! شاید بتوانم برای مردن برنامهریزی کنم! اینکه کجا و با چه کیفیتی بمیرم.
عمل هایی که از روی اجبار و ترس است به درد نمیخورد. اینها بیشتر به کارما و درد جمعی بشر اضافه میکند.
اما ذهن دائماً اصرار میکند! بالاخره کجا میخواهی زندگی کنی! با ذهن هم جوابش را میدهم!
جایی زندگی میکنم که بتوانم بیشتر در لحظه بمانم. در حضور بمانم.
خاور میانه با آن سابقهی جنگ و خونریزی و با آن مردم گرم و آفتاب داغ.
یا آمریکای شمالی با آن همه جنگل و تاریخ شرم آور!
آسیای شرقی با آن قدمت فرهنگ و این زبان! زبان پارسی!
آمریکای شمالی با آن همه ثروت و وسعت!
آسیای غربی با مردمی که بار هزاران سال تاریخ را به دوش میکشند و آمریکای شمالی با مردمی که بار مهاجرت را به دوش میکشند!
آمریکای شمالی که دخترم را به گروگان گرفته! آسیای غربی که شاید دختران درآن امنیت نداشته باشند!
آمریکای شمالی که تنهایی از در و دیوارش میبارد یا آسیای غربی که ولی در آن میشود دیکتاتور مهربان!
آمریکای شمالی که این قلم را میسازد تا من با تو از راه کلمات متصل شویم!
آسیای غربی که زبان و فرهنگ را میسازد که ما بدون کلمه با هم متصل شویم!
آسیای غربی که در آن همه آرزوی آمریکای شمالی را دارند!
آمریکای شمالی که در آن زندگی فقط با ورود مهاجران آسیایی ادامه مییابد!
هر دو خوب است!
جوابِ ذهن را نمیدانم! جواب از جایی میآید فرای ذهن!
وقتی توانستم به فرای ذهن بروم تمام جوابها با شفافیت تمام پیدا میشوند!
پس فعلاً به کار اصلی میپردازم! یعنی حضور!
این هم برنامهی امروز!
این هم تکلیف امروز!
این هم شفافیت امروز!
نظرات