دنیا و آخرت
دنیا و آخرت
***
در ادامهی بازتعریف مفاهیم و کلمات دینی به این دو مفهوم رسیدم. الان در سفر هستم. وقتی سفر میکنم مثلا سوار هواپیما میشوم، و به سرزمین جدیدی میروم مثل این است که درختی را از ریشه دربیاوری و راه ببری. مثل همان درخت دوباره بقای فیزیکی اولویت اول میشود. در سفر باید دنبال غذا و جای خواب بعدی باشی. در این حالت بقاء توجه بیشتر به سمت بقاء فیزیکی میرود و توجه من بیشتر به سمت چیزی میرود که آن را دنیا مینامم.
دنیا یعنی همین زمین. همین بدن. غذا هایی که میخوریم. در و دیوار و خانه ها. ابزار ها و ماشین هایی که مالک میشویم. روابط دنیوی مثل رابطه های جنسی یا خانوادگی یا فامیلی.
قبلاً فکر میکردم آخرت یعنی دنیای درون. اما افکار و احساسات هم که ممکن است با دنیای درون اشتباه گرفته شوند قسمتی از دنیا هستند.
حتی همین نوشته. چیزی است در دنیا. یک سری کلمات و افکار است. فکر یا احساسات متعلق به دنیا هستند.
قبلاً در درسهای دینی میگفتند زندگی قبل از مرگ در دنیا است و بعد از مرگ در آخرت! برای آخرت هم یک سری تخیلات و داستان هایی درست کرده بودند. اما این معنی آخرت نیست!
هر چیزی که با ذهن تصور بکنی باز در دنیا خواهد بود. جهان پس از مرگی که در ذهن خودت ساختهای یا دیگری برایت تعریف کرده هم یک دنیای ذهنی است.
خوب پس آخرت چیست؟
برای کسی که تمام توجه اش به دنیا باشد آخرت دیده نمیشود. آخرت هرچیزی است که با مرگ نابود میشود. وقتی در شهر زندگی میکنم یا گاهی اوقات در سفر و در حالت بقاء آخرت دروغ به نظر میرسد! آنقدر توجه ام به سمت دنیاست که آخرت را دروغ میپندارم. هر کسی هم چیزی بگوید فکر میکنیم دیوانه شده. این حالت اکثر آدمها است.
برای درک آخرت باید بتوانی ذهن را خاموش کنی. چون ذهن نوعی دنیا است. دنیای ساختهی ذهن و احساسات هم از جنس دنیا است. تا وقتی غرق افکار و احساسات خودت باشی و خودت را افکار و احساسات بپنداری چیزی به نام آخرت در توجه ات نمیآید.
اما آخرت چیست؟
آخرت شاید چیزی نانوشتنی باشد.
شاید نام دیگر خدا باشد.
آخرت آن چیزی است که بعد از مرگ باقی میماند.
در مدیتیشن های عمیق وقتی ذهن خاموش شد چیزی از آخرت را درک میکنی!
میگویند بعد از مرگ به آخرت میروی. هنوز خوب نمیدانم! اما میدانم خیلی ها در آخرت هستند ولی هنوز زنده اند. مثل مولانا!
آخرت نوعی آگاهی است.
نوعی آگاهی نانوشتنی.
دیدن آخرت تنها با نگاه به درون مقدور میشود. اگر زیادی به بیرون نگاه کنی. یعنی کاری که اکثر آدمها انجام میدهند کم کم آخرت را انکار میکنی.
میچسبی به دنیا تا لحظهی مرگ! بعد وارد آخرت میشوی! آخرت جایی است که زمان و مکان فیزیکی ندارد.
زمان و مکان و فیزیک چیزی مربوط به دنیاست.
آخرت فضایی است که فیزیک در آن نمودار میشود.
آخرت مثل تخته سیاهی است که نوشتههای دنیا در آن نوشته میشود.
آخرت را میتوان گفت فضای خالی!
یا هیچ!
یا چیزی که چیز نیست!
وقتی چنین چیزی را درک کنی. هیچ همان همه میشود.
کم کم میفهمی آخرت همه چیز است.
اصلاً دوگانهی دنیا و آخرت هم وجود ندارد.
همهچیز همان آخرت است.
همهچیز همان خداست.
فقط یک چیز هست.
آن یک چیز شامل تمام دنیا میشود.
کم کم میفهمی تمام آنچه دنیا نامیدیم توهمی بیش نیست!
دنیا فقط جلوهی کوچکی از آخرت یا آگاهی است!
اینجا که برسی از دید آدم های دنیا بین تو یک دیوانه هستی!
چون آنها میگویند آخرت توهمی بیش نیست!
یک خاطرهی جالبی که داشتم این بود که روزی با دخترم رفتیم به استخر عمومی. همهی آدمها عادی بودند. اما یک جوان ظاهراً مبتلا به اوتیسم آمد. او در حالتی ذن مانند یا خلصهی دائمی بود. وقتی وارد آب شد با حالتی دیوانهوار شروع به دویدن و زدن دستهایش به آب میکرد. با سرعت حرکت میکرد و دستهایش را به آب میکوبید. من و دخترم و تقریباً بقیهی آدمها بلافاصله به خاص بودن او پی بردیم. حرکات او شبیه دیگران نبود.
او از دیگران تقلید نمیکرد. بعد از مدتی نگاه کردن من و دخترم کلی خندیدیم و گفتیم شنای دیوانه وار! Crazy swim!
او آنچنان در خود غرق بود که فقط شبیه خودش بود. توجهی به دیگران نمیکرد. حتی راه رفتنش خاص بود. آب را واقعا حس میکرد. ابتدا حس ترحم داشتم. با خودم گفتم بیچاره گرفتار است.
آن طرف را نگاه کردم دیدم آدمها همه یک جور شنا میکنند. شنای کرال. در ردیف های منظم و رفت و برگشتی! ناگهان برعکس شد. دیدم ماها گرفتاریم. تنها کسی که آزاد است اوست.
بقیهی آدمها مدام در حال تقلید از یکدیگر بودیم. حتی طرز راه رفتن و شنا کردنمان را دیگران یادمان دادند! مسلما ما آدمهای به ظاهر عادی گرفتار تر از او بودیم!
ما دیوانه تر بودیم. ما گرفتار بینهایت نرم اجتماعی و خود ساخته هستیم. اصل و هویت خودمان را از دست دادهایم. رام شدهایم! حتی در حوزهی ذهن! حتی نمیتوانیم با آزادی تخیل کنیم. قطعا او آزاد بود و ما گرفتار!
داستان دنیا و آخرت هم همین است. برای دنیا بینان گفتن از آخرت دیوانگی است! انکار است. نفی است و غیره.
اما برای کسی که بزرگترین فکت زندگی یعنی مرگ را فراموش نکرده آخرت عین واقعیت است.
دنیا و هرآنچه در آن است توهمی بیش نیست. حتی این بدن! این بدن با اینکه محکم و دائمی به نظر میرسد اما فقط پنجاه سال دیگر تقریباً خاک شده. هرچیزی که دائمی نباشد دنیا است. فانی است.
افکار و احساسات و بدن و زمین و هرآنچه در آن است فانی است.
فیبقی وجه ربک ذوالجلال والکرام!
فقط یک چیز هست.
فقط یک چیز باقی میماند!
توحید درک همین است!
یوگا درک همین است!
اصلاً درک هم از اوست!
و درک در سکوت اتفاق میافتد!
نظرات