پیش جلسه با اکس محترم- ٨ نوامبر ٢٠٢٢ - تمرین یوگا
پیش جلسه با اکس محترم- ٨ نوامبر ٢٠٢٢ - تمرین یوگا
***
رابطه با جنس مخالف همیشه برای من نوعی تمرین معنوی بوده. حدود بیست سال پیش که تازه آشنا شده بودیم کتاب از سکس تا فراآگاهی اشو را میخواندم. الان هم بعد از جدا شدن فیزیکی؛ هنوز این رابطه برای من نوعی تمرین معنوی است.
در طول این بیست سال معمولاً من درخواست نزدیکی جسمی میدادم بعد از بیست سال دیگر خسته شدم. الان هم معمولاً من درخواست صحبت میدهم! نمیدانم کی خسته بشوم! ولی هنوز هم تقریباً فقط من درخواست صحبت میدهم!
از آنطرف فقط درخواست پرداخت نصف پول خانه داده میشود! حتی میگوید اگر بمیری راحت تر من صاحب اموال مشترک میشوم! هدفم مظلوم نمایی نیست! اما آدم میتواند روی بقا و پول طوری گیر کند که دیگری برایش فقط پول باشد! وقتی در گرسنگی و بقا باشی خوردن گوشت مرده برایت لذت بخش و آسان است.
کاری که سیستم سرمایهداری با آدمها کرده همین است. آدمها علی رغم داشتن رفاه برای بقا تقلا میکنند. زامبی هایی در چرخهی بقا!
اصولاً زمانهایی مینویسم که نمیتوانم بگویم. یا گوش شنوایی نیست که درک کند یا خودم توان بیان شفاهی را ندارم. یعنی احساساتی میشوم موقع گفتن.
این بار هم همین است.
جلسات با اکس محترم برای من یک تمرین معنوی سخت است.
باید به شدت در لحظه بمانم! باید پززنت بمانم. باید سعی کنم ایگوهایم بالا نیاید.
باید سعی کنم به گذشته نروم.
باید سعی کنم به آینده نروم.
یکی دو بار بودن در سکوت را تجربه کرده بودیم.
برای هردویمان لذت بخش تر بود.
اما در جلسات دیگر با اکس محترم ترجیح میدهم حرف نزنم.
حرفهایم بلافاصله قضاوت میشود!
او فقط میخواهد در مورد پول و نحوه ی تقسیم پول صحبت کند!
من میخواهم ببینیم چه شد که همه چیز شد پول؟
میخواهم بررسی کنیم چرا پول از همه چیز مهم تر شد!
چرا در چرخهی بقا گیر کردیم؟
اما هر صحبتی خارج پول؛ جاده خاکی است!
پس بلافاصله باید خفه شوم!
او نمیخواهد حرف بیهوده بزند. حرف باید حول موضوعات مهم باشد. و مهمترین موضوع چیست؟ بله درست حدس زدید: پول!
در سیستمهای پیشرفته سرمایهداری اینطوری میشود! آدمها وقت ندارند. تنها چیزی که برای وقتشان ارزش دارد پول است.
مثلا هر وقت درخواست جلسه با اکس یا دوستان دیگر را میدهم یا حواله میشوم به آخر هفته یا به لانچ تایم!
باید در آن یک ساعتی که قرار است تایم ناهار باشد خودمان را بگنجانیم! اسمش را گذاشتم سیستم کانادایی!
به من اتهام بی مسؤولیتی زده میشود! از طرف اکس و بعضی از دوستان! ولی معمولاً وقتی بخواهم در مورد مسؤولیت حرف بزنم وقت ندارند!
اگر دورهی سادگورو که در آن در مورد مسؤولیت جهانی است را بهشان معرفی کنم باز هم وقت ندارند!
به ناچار لینک نوشتهی مسؤولیت را برایشان میفرستم.
https://www.unwritable.net/2022/10/blog-post_13.html
خلاصه.
بگذریم! امروز هم قرار است لانچ تایم صحبت کنیم. و من این تمرین های معنوی ام را دوست دارم.
تمرین میکنم که چطور پرزنت بمانم.
تمرین میکنم مسؤولیت اصلی ام را درست انجام بدهم.
تمرین میکنم فرکانس عشق درونم را زنده نگه دارم.
تمرین میکنم قضاوت نکنم!
تمرین میکنم دیگری را بپذیرم!
تمرین میکنم آن مسؤولیت جهانی که سادگورو آموزش میدهد را انجام بدهم.
تمرین میکنم شامل بشوم!
دیگری را و کل جهان را!
تمرین میکنم غم و ناامیدی و ترس دیگری را در خودم ببینم و حل کنم!
تمرین میکنم گذشته را کنار بگذارم.
چگونه؟ این که بعد از ده بار پیشنهاد دادن باز هم پیشنهاد صحبت و کمک میدهم!
تمرین میکنم که کمک به دیگری عین کمک به خود است.
کمک ها همیشه دوطرفه است.
کمک یک طرفه نداریم!
اگر به کسی کمک کردی به خودت هم کمک کردی! بدون شک!
این یعنی یگانگی!
این یعنی تمرین عملی یوگا!
این یوگا خیلی سخت تر است از یوگای تنها!
کمک میکنم احساساتش را بتواند مشاهده کند. سرکوب نکند. احساساتی که نمیتواند بروز بدهد. چه خشم باشد چه غم چه ناامیدی چه عشق چه شادی!
تصور کنید کسی را که نه میتواند در جمع بخندد نه میتواند گریه کند!
او فقط احساساتش را انباشته میکند.
چگونه غُد نباشیم!- حل بحران هویت
https://www.unwritable.net/2022/06/blog-post_33.html
چقدر این انسان نیاز به کمک دارد!
چقدر ما نیاز به کمک داریم!
چقدر ما نیاز به یوگا داریم!
چقدر ما نیاز به معنویت داریم.
چقدر نیاز به حضور داریم.
چقدر نیاز به لحظه داریم.
نظرات