بی شرف یا با شرف؟ ریشه های مذهب
بی شرف یا با شرف؟ ریشه های مذهب
***
امروزه مردم ایران به دو دستهی بی شرف و با شرف تقسیم میشوند. البته این تقسیم بندی بعد از وقایع و اعتراضات پاییز ١۴٠١ در ایران به وجود آمده.
معمولاً طرفداران جمهوری اسلامی را بی شرف لقب میدهند.
اینجا میخواستم کمی موشکافی کنم و این برچسب را کمی بازتر کنم. ببینیم چطور یک نفر بی شرف میشود!
معمولاً طرفداران جمهوری اسلامی طبقه ای از مردم نسبتاً مذهبی هستند. پس اینجا ناچارا ریشه های مذهب را هم بررسی میکنیم.
تقسیم بندی ها معمولا کار ایگو است. اینجا میخواهم بگویم که به راحتی نمیتوان کسی را بی شرف نامید. با نامیدن دیگری به نام بی شرف ایگو میخواهد خودش را باشرف معرفی کند و بالاتر از دیگری.
هرکدام از ما پتانسیل داریم بی شرف یا با شرف بشویم! در هر لحظه!
تقسیم بندی که اینجا دوست دارم به جای این استفاده کنم زنده و مرده است! زنده و مردهی روحی البته!
اینجا به ریشههای مذهب هم میرسیم.
بی شرف یا مُرده؛ آدمی است که مذهبی را کورکورانه میپذیرد و برای عقیدهاش که حالا بت اوست حاضر است دست به به هر کاری بزند.
با شرف یا زنده؛ آدمی است که هنوز کمی زندگی در خود دارد. او عقیدهای را برای خودش بت نمیکند. او در لحظه زندگی میکند.
کمی عمقی به داستان مذهب که نگاه کنیم در واقع مذهب نوعی تقسیم بندی و غلط و درست های ذهنی است. یعنی ذهن یا ایگو برای اجتناب از عدم قطعیت های زندگی دست به ایجاد غلط و درست هایی میزند.
یک آدم مذهبی قلب و روح خودش را میکُشد و کورکورانه یک سری قوانین خشک از قبل تعیین شده را میپذیرد. با این تعریف جوامع مدرنی هم مثل جامعه کانادا که پر است از قوانین از پیش تعیین شده مذهبی میشود. هر دو زامبی هایی درست میکنند. یکی زامبی مذهبی که به راحتی آدم میکشد یکی هم زامبیِ قانونی که سیالیت زندگی انسان را انکار میکند و مثل برنامه های کامپیوتری دستورهای از پیش تعیین شده را اجرا میکند.
ببینید زندگی یک جریان مداوم از لحظهی حال است! ما در هر لحظه به آگاهی و توجه نیاز داریم. وقتی این را نپذیری به دنبال قانون میگردی.
وقتی در لحظه نباشی میخواهی درست و غلط تعیین کنی. و مذهب اینجا به کمک تو میآید. به تو هزاران دستورالعمل برای درست و غلط میدهد! تو سرزندگی خودت را از دست میدهی و تبدیل به بردهی ایدئولوژی و زامبی مذهبی میشوی!
ذهن مدام به دنبال خروج از لحظه است. چون برای امنیت و بقا برنامهریزی شده. پس من و تو در هر لحظه پتانسیل بی شرف یا با شرف شدن را داریم.
بار دیگر که ذهن خواست دیگری را بی شرف بنامد یک لحظه تامل کن. آیا این تقسیم بندی نوعی ساده سازی و خوب و بد کردنی نیست که منجر به تولید آن بی شرف ها شده؟ اگر چنین است من و تو هم به سرعت میتوانیم به ورطهی مرگِ شرف سقوط کنیم.
هر گاه چشم بسته قانونگذاری کردیم!
هرگاه کورکورانه تقسیم بندی کردیم!
هرگاه برای دیگری قانون یا اخلاق تعیین کردیم!
هرگاه از لحظه جدا شدیم!
هرگاه دیگری را بی شرف نامیدیم!
آنگاه خودمان پتانسیل بی شرف بودن خودمان را نشان دادهایم!
نظرات