هر ایرانی یک بسیجی! از دوگانگی به توحید!
هر ایرانی یک بسیجی! از دوگانگی به توحید!
***
شعار یا با اونا یا باما یادتون هست؟
این شعار رو رهبر جمهوری اسلامی هم داد، البته خودی و غیر خودی نامید.
ما و دشمن.
جبههی حق علیه باطل.
اپوزیسیون هم کمر به حذف وسط بازها بسته.
اما داستان چیست؟
همهی ما خط میکشیم.
دیگری تولید میکنیم.
میگوییم من درست هستم و دیگری غلط.
مقایسه میکنیم و تفاوت ها را پیدا میکنیم.
راستش را بخواهید این کار ریشه در حواس پنجگانه ی ما دارد و نهایتاً نوع کارکرد ذهن.
مثلاً حس لامسهی ما زبری را در برابر نرمی درک میکند.
حس بینایی نور را در برابر تاریکی.
گوش صدا را در برابر سکوت.
این دوگانگی ها ساختهی ذهن هستند.
اصولاً کار ذهن تحلیلی جدا سازی مفاهیم است.
مثل کار یک تیغ جراحی.
یک چیز را به دو قسمت تقسیم میکند.
ذهن پدیده ها مفاهیم را جدا جدا کرده و تحلیل میکند.
این کارکرد ذهن برای راحت کردن زندگی و آوردن رفاه مفید است. مثلاً با تحلیل نیروهای وارد به بال میتوانیم هواپیما بسازیم و راحت تر سفر کنیم.
موضوعات بالا همه دوییت است.
دوییت در بعد مادی هست.
حال چطور به یگانگی برسیم؟
اصلاً یگانگی چیست؟
توحید یا یوگا چیست؟
ببینید فرای تمام دوییت ها یک بستر هست.
یک فضایی که به دوییت اجاره ی وجود میدهد.
یک فضای خالی غیر قابل تقسیم.
فضای خالی غیر قابل تقسیم است.
مثل عدد صفر!
با ذهن درک نمیشود.
ولی هست.
بستر درک ذهن است.
مثلاً آن آگاهی که سرما و گرما را درک میکند.
مثلاً آن هوشمندی که باعث ایجاد و رشد و نمو حیات میشود.
مثلا آن بینندهای که پشت تمام حس ها و فکرهای ماست!
این صفحه از رنگهای سفید و سیاه درست شده. یک دوگانگی. اما چیزی که این دو را درک میکند نوعی آگاهی غیر قابل تقسیم است.
ایدئولوژی های ذهن به ایدئولوژی مقابل نیاز دارند. آنها هم از جنس فرم و دوگانگی هستند.
اصلاً یگانگی باید باشد تا دوگانگی ها بتوانند باشند!
مفهوم بسیار ساده است!
این یگانگی در تمام کائنات در جریان است.
حتی فراتر از دوگانهی مرگ و تولد.
یگانگیِ وجود همه جا هست.
چون عدم وجود ندارد!
مثلاً میگوییم همه چیز خداست. یا خدا همه جا هست!
شیطان یا همان خداست یا اصلاً وجود ندارد.
برگردیم به شرایط جهان و ایران.
به محض مرز بندی جنگ ها آغاز میشود.
پس با یک نگاه عمیق به انسان میتوان فهمید که انسانها در ذات جدا نیستند!
شاید در شکل بدن و نوع عقیده متفاوت و متضاد باشند ولی در اصل و جوهر یکی اند.
ظالم و مظلوم فقط در ظاهر است!
در عمق ظالم و مظلوم یکی میشوند!
ظالم به خودش ظلم میکند!
و مظلوم بلافاصله به عدالت کامل میرسد.
این دوگانگی شدید که در ایران ظهور کرده به ما نوید یگانگی میدهد.
من با دیکتاتور یکی هستم!
بین ما مرزی نیست!
چون نیک بنگری هردوی ما انسانیم!
خصوصیات شبیه به هم داریم.
من با یک بسیجی یکی هستم!
اپوزیسیون شبیه خود جمهوری اسلامی است!
پس بیاموزیم که هرکدام ما میتوانیم با یک بسیجی حرف بزنیم.
از آن نقطهی مشترک که انسان بودنمان است شروع کنیم!
آنقدر حرف بزنیم و یکی بشویم که کسی فرصت اسلحه کشیدن پیدا نکند!
باور کنید ما یکی هستیم!
مرزها همه سطحی اند!
مرزها موقت اند.
با مرگ این مرزها برداشته میشوند!
بعد از مردن بدنهای ما به خاک تبدیل میشوند!
چه بسیجی چه غیر بسیجی!
با هر ایدئولوژی که باشی بدن تو تبدیل به خاک خواهد شد!
تو این ایدئولوژی نیستی!
تو یک زندگی واحد هستی!
یک وجود واحد با کل جهان!
درک این یگانگی میشود یوگا!
درک این یگانگی که پیش بیاید نه نیاز به مذهب داریم نه قانون نه ده فرمان!
حتی دیگر نیازی به نوشتن و ردیف کردن کلمات نیست!
همه چیز واضح میشود!
شفاف و ساکت و دقیق و عادلانه!
بدون هیچ بحثی!
کتاب اکهارت
نظرات