درد زایمان و تماس همزمان
درد زایمان
***
گاهی درد زایمان دارم! مثل زنی که آبستن باشد! وقتی حواسم باشد آن نانوشتنی مرا آبستن میکند. آبستن چیزهایی که وقتی متولد شوند میشوند این نوشتهها!
گاهی هم مطمئن نیستم! مثل الان! مطمئن نیستم که موقع زایمان فرارسیده باشد! اما باز می آیم! میآیم در ملأ عام!
میآیم در حضور تمام جهان! حضور تمام خوانندگان! حضور خودم! حضور آگاهی انسان!
میآیم اینجا فقط قلمم را میگیرم! شاید آبستن بودم! شاید فرزندی؛ نوشتهای زاده شد!
این فرزند هرچه باشد خوب است! حتی شاید ناقصالخلقه باشد! شاید بی سر و ته باشد! برای من فرقی ندارد! هرچه از دوست رسد نیکوست!
درد زایمان مثل نوای نی است! این درد را نمیتوانی تنها تحمل کنی. در زمانهای آگاهی تخم های دانش در تو کاشته میشود و تبدیل میشود به درد زایمان. درد یکی شدن!
گاهی از این فرزندان گیج و گنگ هستند! کسی درک نمیکندشان! شاید حتی کسی نخواندِشان! اما مهم نیست!
مهم رها شدن از درد زایمان است!
دوستی تماس میگیرد! کسی که ضربان قلبم را بالا میبرد! کسی که شاید یکی از این فرزندان به درد او بخورد!
نمیدانم!
نوشتن را رها میکنم و به سراغ او میروم!
شاید کسی زنده تر از این نوشتهها کمی آنطرف تر باشد!
شاید این مأموریت جدید من است!
میروم!
مکالمات احتمالی ام را در ذهن مرور میکنم!
مسلماً از تماس این فرد دچار اضطراب شدم!
پس باید حتما روی آن کار کنم!
تا بعد!
نظرات