جنایت خانواده!
جنایت خانواده!
***
سادگورو گفت خانواده جنایت است! عیسی گفت مریم مادر من نیست!
نمیدانم کسی هست که بخواهد بداند او چه گفت؟ کسی هست که کمی فکر کند! کسی هست که بخواهد درک کند!
کسی هست که رگ گردنش باد نکند! به اندازهی یک ثانیه صبر کند!
خانواده، ژن ها را به ما میدهد. ما را بزرگ میکند. در کودکی چیزی جز خانواده نداریم. خانواده تمام زندگی ماست. تمام وجود ماست. پدر و مادر و خواهر و برادر خداهای ما هستند! تقریباً تا آخر عمر مدیون آنهاییم!
اما خانواده فقط برای کودکی است! وقتی بزرگ میشوی کم کم باید دید تو نسبت به زندگی بزرگ شود. بزرگ تر از خانوادهات!
چیزی که سادگورو گفت این است!
خانوادهی تو دیگر به تو و همسرت محدود نیست! به بچههایت محدود نیست! مرز نمیکشی! مرز کار را خراب میکند!
نیازی به مرز نداری وقتی خیلی بزرگ شوی. کل زمین میشود خانواده ی تو!
این ممکن است!
اگر دریای محبت و عشق باشی دیگر مرز نمیکشی! این غیر ممکن نیست که عاشق مورچهها باشی!
عاشق تمام موجودات زمین باشی!
اگر عشق درونیت را یافته باشی دیگر مرز نمیکشی!
عشق مرز نمیشناسد!
عشق واقعی بدون مرز است!
پزشک بدون مرز یادت هست؟ پزشک واقعی برایش فرقی ندارد. رنگ پوست مریض برایش مهم نیست!
خانوادهی بدون مرز یعنی تو دل ات برای همهی کودکان میلرزد!
وقتی اولین مرز را کشیدی دیگر نامش عشق نیست! ناگهان عشق تو تبدیل به معامله میشود!
اولین مرز که مرز خانواده باشد اولین جنایت تو میشود در زندگی!
اگر تو فقط عاشق خانواده ی خودت هستی میتوانی بچهی دیگری را بکشی و به خانوادهات بخورانی! این در تئوری ممکن میشود! میتوانی جنایت کنی! چون مرز کشیدهای!
مهم نیست مرز را کجا بکشی! چه دور خودت بکشی یا دور خانوادهات یا دور کشورت یا دور همفکرانت یا دور همرنگ هایت!
مرز مرز است!
وقتی اولین مرز را بکشی تو جنایت را مرتکب شدهای!
کمی تامل کن!
منظور کوچک شمردن از خودگذشتگی های پدر و مادر نیست!
منظور سرد بودن نیست!
اوج رشد جایی است که مرزها از بین میروند!
این مرزها ما را به جان هم انداخته! به جان زمین! به جان طبیعت!
در واقع مرزی در کار نیست!
بین من و خانواده و غریبه و شیر و پلنگ و درخت و زمین مرزی نیست!
ما همه یکی هستیم!
درک این میشود یوگا!
میشود درک یگانگی!
یوگا ورزش و نرمش نیست!
یوگا درک یگانگی است!
وقتی همسایه ات را به اندازهی خودت دوست داشتی یوگی هستی!
وقتی درخت را مورچه را سگ را گاو را علف را و همه را یکی دیدی تو در حالت یوگا هستی!
آنگاه مرز بندی خانواده برای تو جنایت مینماید!
یک مرز با هزاران مرز فرقی ندارد!
وقتی با تعریف ژن یا خون مرز بندی کردی جنایت شروع میشود!
نژاد پرستی با خانواده پرستی چه فرقی دارد؟
این که خانواده ام را چقدر بزرگ انتخاب کنم واقعا یک انتخاب است!
میتوانی عشق ات را حداقل درون خودت به اندازه ی کل زمین و کل جهان انتخاب کنی! در تئوری ممکن است! حداقل تلاشت را بکن!
این که عروس و داماد ها جزو خانواده باشند یا نباشند سوال بیهودهای است!
بهتر است مرز برداشته شود! هیچ مرزی نباشد!
هیچ جدایی ای نباشد!
حداقل در تئوری میشود!
شاید روزی من نویسنده با توی خواننده در این تجربه یکی شدیم!
امیدوارم آن روز روز مرگ ما نباشد!
چون همهی ما با مرگ یکی میشویم!
وقتی مردیم! هردوی ما خاک هستیم!
هردویمان یکی میشویم!
حال، کسی زودتر داستان را میگیرد کسی دیرتر!
تفاوتی ندارد! فرقش چند سال بیشتر نیست!
سخنرانی این لینک در مورد هویت محدود شاید مفید باشد
نسخهی کوتاهتر
نظرات