عبور از غم جمعی
عبور از غم جمعی
***
با بالا آمدن اعتراضات در ایران من هم درگیر شدم. دست و دلم به کارهای دیگر. کمتر میآید. به اعتیاد خودم به خشونت و به غم؛ آگاهتر شدهام.
ویدئوهای خشونت بار را با سختی نگاه میکنم. با خواندن شروین و هایده و داریوش من هم اشک میریزم. گاهی خشمگین میشوم. گاهی ناامید. گاهی هم غمگین! اما یادگرفته ام جایی فراتر بایستم!
خشم را ببینم! غم را ببینم! زنانگی را ببینم! مردانگی را ببینم! با وجود اشک شروع کنم به نوشتن به ساختن!
من با کلمات خانه میسازم و در کلمات آرام میگیرم!
من سعی میکنم در کلمات نفس بکشم!
سعی میکنم عشق را شادی را در لابلای این کلمات ذخیره کنم!
من شعار مرگ نمیدهم!
آرزوی کشته شدن بسیجی ها را در سرم نمیپرورم!
من مراقبه میکنم!
سعادت را و شادی را در وجودم میسازم!
کمی از آن را خودم مینوشم و اضافی اش را سعی میکنم از لابلای کلمات برای هرکه میتواند بخواند بفرستم!
میفهمم ما به خشونت معتادیم! به غم معتادیم!
دیکتاتور چه مرده باشد چه زنده امیدوارم در آرامش باشد!
امیدوارم تمام مردم سرزمین ایران! تمام مردم جهان! چه زن چه مرد! چه مذهبی و چه غیر مذهبی در این آرامش با من شریک باشند!
ما در حال پوست انداختنیم! جهان در حال تغییر است! همانطور که من تغییر میکنم جهان تغییر میکند!
معجزه را به چشم میبینم!
ظهور هنر، ظهور زنانگی، ظهور عشق را میبینم!
فقط مشاهده میکنم!
خودم را!
جهان را!
سکوت را!
خدا را!
خودم را!
نظرات