زندگی در تجرد!
زندگی در تجرد!
***
دوباره میخواهم با نیمهی گمشدهی به خودم صحبت کنم. نیمهای که واقعاً گم شده. اگر گم نشده بود اصلا نیازی هم به نوشتن نبود.
بیست روزی است که به صورت رسمی تنها و در تجرد زندگی میکنم. حس آزادی و آرامشی از خلوت بودن خانه دارم و حس تنهایی گاهی سراغم میآید. روزهایی هست که دخترم را نمیبینم. کم کم به خودم می قبولانم که دختر من تحویل مادرش و سیستم شده و دیگر قرار نیست با پدرش بزرگ شود! زور من هم به سیستم نمیرسد. خودش هم؛ دوستان و هم بازیهای زیادی در مهد کودک و مدرسه پیدا کرده و ارتباطهایی با آنها برقرار کرده. احتمالا تا چند سال تارا دخترم مشغول روابط خودش با دوستانش خواهد بود. هر وقت نیاز به پدر را حس کرد من خواهم بود.
در مورد تجرد هم باید بگویم از پیش بینی های اولیه ام سخت تر است. به عنوان یک مرد اگر حاضر نباشی تن بخری و اگر حاضر نباشی مخ بزنی کار برایت خیلی سخت میشود.
به عنوان مرد؛ زندگی در جامعهای جنسی مثل کانادا که دختران ابایی از نمایش جنسی ندارند بسیار سخت است. گاهی حتی دوست نداری از خانه بیرون بروی. همه جا پر است از نمایش اندام های جنسی. اگر قانون بازی اینها را رعایت نکنی نسیب تو فقط حسرت نگاه است. قانون اینها هم رفتن به بار و رستوران و انگلیسی صحبت کردن و شاید استفاده از اپ های آنلاین است.
فضا برای کسی که بخواهد انرژی جنسی خودش را کنترل کند اصلا مناسب نیست.
اینجا دخترها از همان کودکی آموزش میبینند تا لباسهایی آشکار کننده بپوشند. پول رایج این جامعه سکسی بودن است. با سکسی بودن و پوشیدن لباسهای آشکار کننده مورد توجه جامعه قرار میگیرند.
به عنوان مردی که نیاز به ارضای نیازهای جنسی و عاطفی دارم تقریباً جایی که بتوان در آرامش و بدون برنامهریزی با دختری حرف زد وجود ندارد. اکثر دختران به دنبال اهداف اقتصادی هستند. همه چیز در ظاهر خلاصه میشود. حداقل جایی که بشود با کسی بدون برنامهریزی حرف زد پیدا نکردم. روابط اینجا قالب ریزی شده. یا در قالب کار است یا خرید و فروش و بیزینس! خارج از این چارچوب میشود رفتن آخر هفته به بار و انجام مراسم خوردن مشروب که این قالب هم در مرام من نیست! گزینهی دیگر اپ ها و چَت های آنلاین است که آن هم دیگر از حوصله ی من خارج است.
کنترل نیروهای جنسی با یوگا و مدیتیشن اگر چه تنها راه است و بهترین راه؛ اما آن هم نیاز به تمرین های سخت و سنگین و فضایی مناسب دارد. اینجا حتی یوگا هم جنسیت زده شده. یوگا که در واقع تحول دادن نیروهای جنسی به سطحی دیگر است تبدیل شده به مراکز نمایش جنسی برای خانمها.
زندگی در جامعهی جنسیت زده بیزینسی هم برای مردها سخت است هم برای زنها. زنها واقعا ابزار جنسی میشوند و خودشان تشویق میشوند برای جلب توجه جامعه؛ لباس های چسبان و آشکار کننده و جنسی بپوشند. مردان هم در این آشفته بازار باید وارد یک روند بیزینسی بشوند چرا که دختران همه بیزینس-من هستند! قوانین هم باعث میشود هیچ کس حاضر به روابط بلند مدت نشود. قوانین مسخرهای که بر عکس اهداف خودش عمل میکند. یعنی به جای آسان کردن مسیر روابط آن را سخت میکند. آدمهایی را میشناسم که همدیگر را دوست دارند و مدتها میشناسند اما جرات زندگی با هم را ندارند چون گیر قانون های عجیب و غریب میافتند!
خلاصه اینکه احساس میکنم زندگی در کانادا فعلا مناسب روحیات من نباشد.
مسیر این جوامع به اصطلاح مدرن شاید در ظاهر تساوی ظاهری و هیجانی جنسی ایجاد کند اما در عمق آن نه زنها به امنیت میرسند نه مردها به آرامش!
نظرات