مالکیت!

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 مالکیت!

***

دوستان می‌گویند اموالت را مشخص کن! سندهایت را بنام بزن! قابلمه‌هایت را بردار! این مال من! آن مال تو! می‌خواهند خط بکشند! می‌خواهند مرز بکشند! می‌خندم و به مالکیت می اندیشم! به آنچه دارم! آنچه مالک آنم! اگر برگردیم به مبدءِ عزیز مختصات -که مرگ بدن باشد- حتی این بدن هم موقتی دست من است! اجاره ای است! اجاره‌ی ٩٩ ساله! مثل بقیه‌ی زمین ها! 

به اینجا که می‌رسد کاپیتالیست نیستم! سوسیالیست می‌شوم! کمونیست می‌شوم! مالکیت خصوصی معنا ندارد! 

همه‌ی خاکها مال زمین است! همه‌ی انرژی ها مال خورشید! من این وسط بود و نبودم تفاوتی ندارد. چیزهایی که من یا ثروتمندترین آدمها می‌توانند جابجا کنند خیلی ناچیز است! یک بازی بچه‌گانه است. 

یک چیز اما دارم! یک قدرت اختیار و انتخاب خیلی کوچک! آن هم محدود! در بعد زمان و مکان! 

یک بدن عاریه‌ای دارم! برای محافظت از آن شاید سقفی لازم باشد! شاید کمی روییدنی از زمین! شاید کمی گرما از خورشید! تمام اینها هست. هوا هست. آب هست. زمین هست. خورشید هست. 

بیشتر داشتن مسوولیت دارد! سنگینی بار دارد. عقب ماندن از راه دارد. هر چه بنویسم بارم سنگین‌تر می‌شود! هر کلمه‌ای سیاهیی اضافه می‌کند به اعمالم! 


زمین مال من نیست! من نسبت به خودم و مادرم زمین مسوولم! نسبت به آنچه اختیار دارم مسوولم! نسبت به آنچه می‌دانم مسوولم! می‌نویسم! اینجا می‌ماند. من مسولیتم را انجام دادم! اگر کسی خوانْد چه بهتر! اگر نخواند مسولیت من کمتر. 


اسباب‌بازی های کودکی ات یادت هست؟ چقدر برایشان گریستی! هنوز هم همان است! تو دلبسته می‌شوی! با سرعت نور! به زمین دلبسته می‌شوی! به بدن! به این افکار پراکنده! به هیچ و پوچ! چه زود دلبسته می‌شوی! 

به یک چهاردیواری! به یک چهارچرخه! به یک همسر! به یک فرزند! به گذشته‌ات! به آنچه نداری وابسته می‌شوی! 


کمی مسولیت گردنم افتاده! از پدرم! از کارهای قبلی! از کارماهای قدیمی! همین مسوولیت به اندازه‌ی کافی سنگین است! دیگر نپرس سند را میزنی؟ ماشین را می‌دهی! نمی‌دانم! من هنوز نگران آینده‌ام! هنوز گیرم! هنوز سیر نشدم! 

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای

چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

هنوز این کوزه هست! کوزه‌ام سرریز شده! قسمت یک روزه‌ام هست! بیشتر نمی‌خواهم! من تشنه‌ی دریایم! 


بگذار بماند! این قلم فعلاً هست برای نوشتن!

سقفی هست!

برکتی هست!

و قلبی که هنوز می‌تپد! 


و آینده‌ای که توهمش واقعی می‌نماید! 

آینده‌ای که از آن حذر می‌کنم!

آینده‌ای که نمی‌خواهم اسیرش باشم! 

اما شاید چند سالی زنده بمانم!

کارهایی به گردن دارم!

جابجایی هایی!

حق هایی که به گردن من است! 

کاش بتوانم صاف کنم!


مثل بادی بیایم و بروم! 

بدون گذاشتن اثری!

از نیستی به نیستی! 

سفری عالی! 

پرواز از بینهایت به بینهایت!


بارم سنگین است!

سینه‌ام پر!

قلبم گرم!

امیدم به نور!

زبانم مطمئن به سکوت!


نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

تخیلی برای دنیا

خبر انتقال به سایت جدید

رزومۀ واقعی من

ترس از تنهایی و مرگ

هم هویت شدگی باذهن

خواب ذهن و بیداری معنوی

براچی میری اینستاگرام؟

جرقۀ خشم و شهوت

به خدا اعتقاد داری؟

مهمترین روز و مهمترین کار