هوم لِس بوگندوی بدردنخور
هوم لِس بوگندوی بدردنخور
***
لحظاتی پیش یک نفر به من گفت هوملس بوگندوی بدردنخور! نمیدونم! قاعدتاً نباید ناراحت بشوم. مدتی است که جاهایی که کمی حس ناخوشایند دارم برایم نشانهای است. نشانهای از یک ایراد در من. نشانهای از وجود ایگو.
نمیدانم به خاطر این سه کلمه کمی ناراحت شدم یا بقیهاش. اما به هرحال تاثیر گذاشت. تمرین این روزهای من همین است. تمرین با دیگران!
تمرین های تنهایی جای خود. احساس میکنم مرحلهی بعدی تمرین با دیگران است.
پرسیدم چرا هوملس! فهمیدم به خاطر ریش هایم این را میگوید.
البته ترس از هوملس شدن هم ترسی واقعی است. با این وضعیت سیستم اقتصادی در ونکوور کانادا! البته خوشبختانه فقط ترس اش هست. نه خودش. اکهارت تول هم مدتی در لندن هوملس بوده.
در مورد بدرد بخور بودن هم داستان مفصل است. ببینیم از کدام درد و کدام درمان صحبت میکنیم.
دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد
و وقتی مولانا باشد دیگر نوشتن و حرف زدن بیهوده مینماید ...
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هین دفع اژدها کن
البته اکهارت به خوبی اینجا داستان رو توضیح میده
همینطور این گفتار بسیار زیبا بیان میکند
نظرات