ببخش و برو
زمان خواندن 2 دقیقه *** ببخش و برو! *** از آمدن و رفتن ما سودی کو وز تار امید عمر ما پودی کو چندین سروپای نازنینان جهان میسوزد و خاک میشود دودی کو می آییم و میرویم! در دایرهای که آمد و رفتن ماست او را نه بدایت نه نهایت پیداست کس مینزند دمی در این معنی راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست حال که میخواهی بروی ببخش و برو. ما با همان و تنهایانیم. روزی میآییم و روزی میرویم. این رفتن های فیزیکی و ظاهری یادآور آن آمدن و رفتنی است که خیام میگفت! خیامی که گردش زمین و ماه و خورشید را خوب میدانست! ببخش که نمیتوانم در این مسیر تنهایی کمک ات کنم! ببخش که حتی در اسباب کشی دست و دلم به کمک نمیآید! ببخش که اکثر این مسیر؛ نادان بودم! درگیر گرفتاریهای خودم بودم! من با جسم تو نزدیک شدم! من تو را، روح آن کودک معصوم تو را نشناختم! من در این بیست سال اکثرا ناآگاه بودم! در ناآگاهی خودم سوختم و چه بسا تو را هم سوزاندم! در این مسیر تنهایی؛ سعادت را برایت آرزو میکنم! شادکامی! و رهایی! شاید این اشک ها به جایی برسد! برای رسیدن باید حو...