چگونه غُد نباشیم!- حل بحران هویت
چگونه غُد نباشیم!- حل بحران هویت
---
حتی دیکتهی غد رو مطمئن نبودم که قُد هست یا غد! خلاصه چون غد نیستم رفتم گوگل کردم. هردو استفاده شده ولی غالب غد هست! پس با غد میریم جلو!
راستش رو بخواهید من غد بودم. سالها هم با آدمهای غد زندگی کردم! پس دیگه فکر کنم موقعاش هست که یه چیزی در مورد غد بنویسم! اگر قسمت شد ایشالله غدیت خودم رو کنار بگذارم!
یه روز یه یارو مثلا ملانصرالدین داشت از تهران میرفت مشهد! پیاده! همون اوایل راه که از تهران کمی دور شده بود پاش گیر کرد و خورد زمین! بندهی خدا تا خود مشهد سینهخیز رفت!
خوب این داستان یک آدم غد هست! حالا بیایید تحلیل اش کنیم! تحلیل شخصیتی از اون نوعی که روانشناس ها ساعتی فلان قدر میگیرند براتون انجام میدن!
توی قهرمان داستان ما چند تا المان هست!
١- چسبیدن به گذشته
٢- مهم بودن قضاوت دیگران
٣- یادم رفت! شاید بحران هویت!
حالا یک و دو رو بریم ببینیم چی میشه! اولین مورد مشخص در یک غد چسبیدن به گذشته هست. یعنی هرچی قبلاً بوده ادامه میدیم! با تمام قدرت! مثال!
مثلا اجداد ما اینجوری بودند پس من ادامه میدم!
مثلا قبلا من این کار و کردم پس ادامه میدم!
مثلاً من قبلاً یه سبْکی مینوشتم پس همون و ادامه میدم!
مثلا من شصت سال پیش یه چیزی گفتم! همون و ادامه میدم!
من خوردم زمین پس ادامه میدم و سینهخیز میرم!
نوعی بحران هویت اینجا دیده میشه. وقتی هویتت خالی باشه. وقتی چیزی برای بودن در لحظه نداری. وقتی نمیدونی کی هستی. میچسبی به گذشته. مثلاً اجداد تو بت پرست بودند یا اسلام پرست! پس تو هم چون نمیدونی بت پرست هستی یا اسلام پرست پس همون مسیر اجدادت رو میری!
البته غد بودن خودش یک نوع بت پرستی هست! یک نوع مُردگی به جای زندگی!
یعنی یه چیزی در گذشته رو برمیداری، اون رو مثل یک بت ثابتش میکنی! بعد همون رو ادامه میدی! یعنی یک بتی رو از گذشته برداشتی و میپرستی!
این بت میتونه شخصیت قبلی تو باشه!
حتی بادی لنگوییج ات باشه!
این بت میتونه تصمیم های گذشتهات باشه.
میتونه ترجیحات گذشتهات باشه!
هر چیزی میتونه باشه! هر چیزی که از گذشته آوردی و داری تکرارش میکنی یک بت هست و کار تو بت پرستی! یک آدم غد بت پرسته!
یک آدم غد به جای اینکه در لحظه و با جریان زمان حال جلو بره بت های گذشته رو مدام میاره توی لحظه! اون با تمام شدت این بت ها رو که از گذشته ساخته می پرسته!
ملانصرالدین یادتونه؟ وقتی افتادی زمین میتونی در قدم بعدی بلند شی! بلافاصله میتونی بلند شی! میتونی عبور کنی! میتونی بگذری! بچهها غد نیستند! هزار بار هم که بیافتند زمین با خوشحالی تمام بلند میشوند! حیوان ها هم غد نیستند! غد بودن مختص ما آدمهاست! آدمهای غد! آدمهای گذشته پرست! آدمهای بت پرست! آدمهای مرده پرست!
المان سوم تو داستان ما هویت هست! وقتی دنبال هویت هستی یکی از راهها برداشتن هویت گذشته هست. یعنی قبیله و خانواده و گذشتهی خودت رو برمیداری و با اون یک هویت توهمی میسازی!
ما اصالتا این جوری هستیم!
خانوادگی ما فلانیم و بهمان!
تو قبیلهی من همه نصف دودول بچه رو میبرند پس من هم تکرار میکنم!
من شصتاد سال پیش رنگ سبز دوست داشتم هنوز هم سبز میپوشم!
بحران هویت رو میبینید؟
تلاش برای کسب هویت از گذشته رو میبینید؟!
مورد بعدی ترس از قضاوت دیگران هست! بعضی ها با خودشون هم غد هستند! اما غد بودن بیشتر در ارتباط با دیگران اتفاق میافته. ملانصرالدین یادتونه؟ اگر شرایط غد بودن خیلی شدید باشه حتی وقتی تنها هم هستی غد هستی! با خودت هم لج بازی میکنی! با خودت هم درگیری! مثلاً در حالت غد بودن خفیف وقتی ملانصرالدین افتاد زمین اگر کسی اون دورروبر نبود پا میشد! اما وقتی دیگران دارند نگاهت میکنند گاهی بیشتر غد میشی! یک وجه این داستان ترس از قضاوت دیگران هست!
این هم دوباره ریشه در بحران هویت داره. وقتی از درون هویت نداری! طبیعتاً به دنبال کسب هویت از دیگران هستی. نظر دیگران در مورد تو میشه هویت تو! تصویر خیالی تو در ذهن دیگران میشه هویت کاذب تو!
برای همین هم هست که دست به عمل جراحی زیبایی میزنی! یا پروفایل های رنگارنگ آنلاین درست میکنی! برای این که یک هویت خیالی بسازی! کجا؟ در ذهن دیگران! اینجاست که اگر یکی بهت بگه چقدر زشتی دچار بحران هویت میشی! یا اگه یکی بگی خوشگلی تا سه روز شنگولی!
برگردم به خودم!
اگر کسی بگه به به! عجب نویسندهی حاذقی! قلم ات به غایت زیباست!
یا یکی دیگه بگه
لطفاًچرت و پرت ننویس! این یک کار و نکن! ننویس!
یه لطفی به خودت و جهانیان بکن و ننویس!
در هر دو صورت اگر من برای دیگران مینوشتم یا دنبال هویت بودم از این نظریات دیگران دچار نوسان میشدم! معمولاً اگر کسی اینجوری بگه یه لبخندی میزنم و ادامه میدم! چون به دنبال هویت نیستم! در مورد هویت نویسنده قبلاً نوشتم!
دیدی! همین الان من داشتم ریفر میدادم به گذشته! یعنی نوشتهای که در گذشته نوشتم به نام «هویت نویسنده» اگر همین چسبیدن به گذشته ادامه پیدا کنه من هم میشم یک بت پرست غد! راستش فقط از روی تنبلی و جهت روشن شدن موضوع ارجاع دادم! چون دوباره حال ندارم همه رو از اول بنویسم! پس برید هویت رو سرچ کنید و بخونید! مرسی! اه!
خوب فعلا تا اینجا سعی کنیم غد نباشیم!
بت پرست نباشیم!
دنبال هویت اصلی خودمون باشیم!
در لحظه زندگی کردن رو تمرین کنیم!
پرحرفی نکنیم!
بای!
نظرات