عشق ها

زمان خواندن 7 دقیقه ***

 عشق ها

---

وقتی چیزهایی در ذهنت می‌آید ولی سرعت آنها آنقدر زیاد است که فرصت نداری در حافظه ات ذخیره کنی لیست می‌نویسی! امروز صبح هیجانی دست داد! برای از دست ندادنش لیستی نوشتم. عشقهای من! لیست عشق‌های من در این لحظه! 

همه چیز تغییر می‌کند از جمله عشقها! اینجا لیست عشق های امروز را با شما در میان می‌گذارم. 


هنر

هنر جایی است که عقل متوقف می‌شود! آنجا جایی است که منطق به آن راه ندارد. هنر سرزمینی است مبرا از منطق و حساب و کتاب. درست مثل زندگی مثل عشق! هنر هم همان است. نمونه‌ای از زندگی. با تمام شکوه ووجلالش! هنر شکوفا شدن ماست فرای عقل! فرای حساب و کتاب! هنر دیوانگی عاشق است. هنر شکفتن ماست. هنر زندگی است. آنجایی که مولانای جان گفت


گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل

برون رو کز تو وارستم من امروز


بشوی ای عقل دست خویش از من

که در مجنون بپیوستم من امروز


هنر کادوی خدا به انسان است. هنر اثری از آسمان هاست بر روی زمین. 



عکاسی

از کودکی عکاسی را دوست داشتم. همینطور طراحی. از بچگی اشکال هندسی متفارنی می‌کشیدم! به آن می‌گفتند رسم! رسمم خوب بود. نقاشی ام خوب بود. در دبستان همیشه خوب نقاشی می‌کردم. تا رسیدم به عکاسی! تقاطع تکنولوژی و تصویر! 

عکاسی یعنی دیدن! یعنی انتخاب آگاهانه ی یک کادر! در این فضای اطراف در شش جهت هزاران تصویر هست. عکاس به صورت آگاهانه یک قاب را می‌بُرد. او این قاب را از کل زندگی اطرافش انتخاب می‌کند. 

عکاس اول باید خوب ببیند! دیدن هنر است. دیدن بدون قضاوت! دیدن در آرامش! دیدن فرم ها و شکل ها. دیدن طبیعت! دیدن یک بدن. یک صورت. 

وقتی توانستی خوب ببینی آن وقت باید درست انتخاب کنی! کل زندگی به نوعی انتخاب است! انتخاب از بین هزاران گزینه. عکاس از کل اطراف یک کادر را انتخاب می‌کند! یک لحظه را. 

او یک انتخاب مکانی و زمانی خودش را با دیگران به اشتراک می‌گذارد. زندگی مجموعه ای از انتخاب هاست. 



موسیقی

موسیقی اولین اتفاق بعد از خلقت است. موسیقی زبانی جهانی است. موسیقی ارتعاش است. همه چیز موسیقی است. همه‌ی وجود نوعی ارتعاش است. ارتعاش اتم! ارتعاش زمین! ارتعاش قلب! ارتعاش جهان! ارتعاش تارهای صوتی من! تو! یک قناری! یک فیل! موسیقی خود خلقت است. خدا اول صدا را آفرید. جهان بایک غرش آغاز شد! ارتعاش عشق می‌شود موسیقی. حتی سکوت نوعی موسیقی است. موسیقی سکوت. بالاترین و عظیم ترین موسیقی. موسیقی های دیگر در رده‌های بعد. مثل همین موسیقی متن این نوشته که لینکش را پایین خواهم گذاشت. 



رقص

وقتی موسیقی بدن ات را به حرکت وادارد می‌شود رقص. حل شدن در موسیقی. سماع. فراموش کردن سنگینی ذهن. غلبه بر سنگینی بدن. رقص یعنی سپردن خود به صدا. یعنی سماع. یعنی دریافت. یعنی گوش کردن و اطاعت کردن از نُت ها. رقص یعنی آبتنی در حوضچه‌‌ی موسیقی. تقاطع بدن و موسیقی می‌شود رقص. رقص پرنده. رقص یک قو. رقص عقاب در آسمان. رقص صوفی. رقص بدنها. رقص یک گل در باد. رقص نگاه در امواج بدن. رقص موها در باد. رقص یعنی اوج زنده بودن. 



آواز

سازهای کوبه‌ای و زهی و بادی! همه در بدن هست. زه تارهای صوتی است. باد در دیافراگم و نی در گلو! آواز از اعماق روح می‌آید. آواز انسان عمیق ترین است. فریاد پیرمردهای خراسان. فریاد از عشق. از دوری. از فراق. نی زدن های مولانا. موسیقی و آواز سنتی در اعماق روح  و جسم من راه دارد! ربنای شجریان! لرزیدن قلب با ارتعاش زه های ویالون! نظم کلیدهای پیانو. خواندن خروس در سحر. بلبل روی درخت. آواز قلبی شکسته. آواز نیِ دورمانده از اصل خویش. آواز نی های جدا افتاده از نیستان. 



نوشتن

همین کاری که الان انجام می‌دهم! چیدن کلمات! چیدن اَشکالی از حروف. بازی با معنی ها! اشاره به معنی ها. نگارش معنی ها در صفحات. اشتراک گذاشتن آن اشکال و معانی. دیدن اشکال و باز خلق آن معانی در روحی دیگر! در زمانی دیکر. در جایی دیگر! مثل سنگ نوشته‌های قدیمی! نوعی آرام سخن گفتن. نوعی معجزه. نوشتن نانوشتنی. نوشتن از او! قسم به قلم. قلمی که سوی او می‌رود. قلمی که روی شیشه از انگشتان ما معجزه می‌سازد!



شعر

شعر همان نوشتن است اما در حضور اشک. در حضور شور. شعر نوشتنی احساسی است. نوشتنی با قلب. شعر تقاطع نوشتن و موسیقی است. شعر احساس است در حضور معنی. شعر یعنی درک درست زندگی. شعر یعنی عشقِ با معنی. وقتی دیوانه و سرگشته و عاشق می‌شوی کاری جز شعر نمی‌توانی انجام بدهی. شعر یعنی مولانا. شعر یعنی حافظ. شعر یعنی سهراب. شعر در ادبیات و فرهنگ ایران زمین در مرکز ایستاده. همچون خورشیدی بی غروب. 



ایران

سرزمین طبیعت و شعر. 

ایران به مردمانش ایران است. خاک خاک است. اما نمک خاک ماییم. این زبان. این فرهنگ. این ادبیات. 

خیام ها. عطارها. 

دشتهای تشنه اما سیراب از معنی. 

کویری خالی اما پر از درک شعر. 



طبیعت

طبیعت خود خداست. خالق من. خالق تو. 

مادر و پدر اصلی من. و تو. 

ایستگاه آخر من و تو. 

اول و آخر من و تو. 

مبدا و مقصد ما. همه. 

طبیعت همه چیز است. 

وچه غمناکیم ما دورافتادگان از طبیعت. 

ما آدم‌های مستطیلی ساکن مکعب های بتنی!



آدمها

مظهر عالی طبیعت و خلقت. من. تو. همه ی آدمها. سیاه و سفید و سرخ! خانواده ها. قبیله‌ها. همه‌ی کودکان. از جمله دختر من تارا. ستاره‌‌ی زندگی.  زیباترین و ظریف ترین خلقت روی زمین. و کل جهان. لبخند ها و اشک‌ها. صورتها. بدنها. زنها. مردها. اشک ها. شوق ها. تولد ها. مرگ ها. شاهکار طبیعت. شاهکار خدا. خود خدا. مظاهر خدا. مظاهر عشق. مظهر زندگی. دیدن خدا در آیینه. توصیف خدا از خویش. 



گیاهان

گیاهان غذا و خانه ی ما هستند. مأمن ما. اکسیژن زندگی. رابط بین ما و خورشید. از گیاهان است که نفس می‌کشیم. از گیاهان است که می‌خوریم. از گیاهان است که لباس می‌پوشیم. از گیاهان خانه می‌سازیم. گیاهان شریک های ما هستند در زمین. سخاوتمند ترین دوستان ما. ما غذای درختانیم و درختان غذای ما. ما در هم تنیده‌ایم. همچون دو معشوق درحال هم آغوشی!

گیاهان خورشید را و خاک را و آب را و هوا را به شکلی که ما بتوانیم هضم کنیم درمی‌آورند. گیاهان برادران و خواهران ما هستند. بار دیگر روی چمن ها آرام تر راه خواهم رفت. برگ درختان را آرام تر لمس خواهم کرد. وقتی به درختی تکیه می‌کنم عشق را از او یاد می‌گیرم. 



کشاورزی

پرورش گیاهان. معامله با خورشید. زیستن از زمین. زیستن با زمین. زیستن برای زمین. زیستن روی زمین. معجزه ی خاک و آب و خورشید. تمرین صبر. تمرین خم شدن. بودن در زمین. تمرین فصل ها. معاشقه با کرم خاکی. بوی درخت. انجیرهای آویزان از شاخه. بلندای درخت گردو. قرمزی شاتوت. تنه‌ی ریش ریش درخت انگور! درددل کردن با درخت. اشک ریختن روی زمین. کاشتن سبزی ها. شکفتن گل. پیداکردن سیاهی بادمجان و قرمزی گوجه از لابلای برگها! گوشواره درست کردن با گیلاس. تنبک زدن با شکم هندوانه. تماشای ریختن برگها در پاییز! شکفتن با شکوفه ها در بهار. نشستن روی خاک. کنار جوی. تیمم. نماز. پیروی از قانون گیاه. خوابیدن در فرش چمن. دست کشیدن بر خزه. بوی چوب. هیزم. لمس طبیعت از نزدیک. لمس زندگی. لمس مرگ. در هم تنیدن زندگی و مرگ. لمس خدا. 


حیوانات

حیوانات مظاهر گونه‌گون خلقت اند. نوع هایی از تبلور خدا. مثل خدای پرواز در پرندگان. خداهای مختلف. تا بینهایت گوناگون. ماهی‌ها. خزندگان.حشرات. عمری را می‌توانم در نگاه کردن به حیوان‌ ها سر کنم. حیوانات را فقط می‌بینم و نمی‌کُشم. تا جایی که بتوانم!



آشپزی

زمین را آماده کردن با عشق. مخلوط کردن گیاهان با عشق. تغذیه‌ی بدن. آوردن باغ زندگی به سفره‌ی دلها. به هم زدن دیگ های دوستی. بوی نان. بوی سبزی. بوی زندگی. نعنا. ریحون. دارچین. زنجفیل! نخوت سیر شدن. آرامش. چشیدن طعم زندگی. 

مخلوط کردن نمک و آب و زمین و خورشید!



یوگا

یوگا یعنی یک. 

یعنی توحید. 

یعنی یکی هست و هیچ نیست جز او. 

یوگا یعنی درک جهان در خودت. 

و درک خودت در جهان. 

یوگا یعنی انسان کامل. 

یوگا یعنی انسان خداگونه. 

یوگا یعنی راه و روش غایی زندگی‌. 

یوگا یعنی راه چگونه بودن!

یوگا یعنی بودا. 

یوگا یعنی نماز. 

یوگا یعنی نهایت!

یعنی نهایت زندکی. 

نهایت انسان. 

یوگا تمام عشق ها را در بر می‌گیرد. 

یوگا یعنی عالی ترین نقطه‌ی زندگی. 

یوگا یعنی خدا شدن. 

یوگا یعنی بودا. 

یکی شدن با طبیعت. 

یکی شدن من و تو. 

یکی شدن زن و مرد. 

یکی شدن ماه و خورشید! 

یکی شدن زمین و آسمان. 

یوگا یعنی اوج. 

یوگا یعنی هنر بودن. 

هنر چگونه بودن. 

یوگا یعنی لحظه. 



https://music.youtube.com/watch?v=EpJeBcOKL6E&feature=share




نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

دردِ خودپرستی

بچه دار بشویم یا نه؟

آنیچا! ... این نیز بگذرد!

فیلم معنویِ Inside out

ذهنِ بیش فعال

نقشۀ گنج

شکم، چشم، دل و ذهنِ سیر!

به خدا اعتقاد داری؟

برای تارا- آینده!

روزۀ واجبِ ذهن!