ترس را دوست دارم
زمان خواندن 1 دقیقه ***
ترس را دوست دارم
---
وقتى براى ترس از تنهايى مى نويسم
و براى ترس از گرسنگى مى خورم و مى نوشم
من عاشق ترسم وقتى آنرا مى بوسم!
چون مورى كه مى دود
و كودكى كه با ولع مى مكد
و انگشتى كه با چشمان باز شيشه اى نورانى را لمس مى كند!
وقتى نور خورشيد زمين سرد را تنها مى گذارد
و ما به دنبال ماه و ستارگانى در آسمان تاريك مى گرديم
و داستانها مى گوييم!
خرس بزرگ و كوچك
سواركار و سوار!
خوشه ى انگور!
وسياهچاله هايى به وسعت تنهايى آسمان!
***
من مى ترسم پس هستم!
آيااگر نترسم نيست مى شوم؟
يا هستى ابدى پيدا مى كنم؟
نظرات