اضطراب دائمی کار
اضطراب دائمی کار
---
درست از وقتی که متولد میشویم اضطراب پدر و مادر به ما منتقل میشود! اضطرابی که منجر به مدرسه رفتن، دانشگاه رفتن پیداکردن شغل و دویدن و دویدن است!
الان که اینها را مینویسم فقط برای پارکینگ ماشینم ساعتی هشت دلار در حال پرداخت هستم! برای خانه ام همینطور! کنتور پول در حال چرخیدن است! هر نفسی که میکشی برایت کنتور می اندازد! نتیجه؟ باید مدام بدوی تا از قافله ی اقتصاد عقب نیافتی. به کجا بدوی؟ به آن سمتی که سرمایه داری میگوید! تا آخر عمر برایت برنامه دارد! بیمهی عمرتا آخر با محاسبات دقیق احتمالاتی برایت حساب شده. همه چیز محاسبه شده! تو یک چرخ دنده هستی در ماشین بزرگ اقتصادی! ماشینی که درحال نابود کردن حیات روی زمین است!
راستش را بخواهید مخالف کار کردن و خدمت رسانی به دیگران و جامعه نیستم اما هیچ کسی در حال دویدن نمیتواند به دیگران یا جامعه خدمت کند! در جوامع جدید هیچ کس وقت و نای کمک ندارد! هیچ کس وقت ندارد تلفنی صحبت کند اگر برای بیزینس نباشد! دید و بازدید که بسیار نادر و دست نیافتنی تر است!
مگر واقعاً به چه نیاز داریم؟ جز یک سقف و مقداری غذا؟ بقیه نیازها بیشتر نیازهای درونی و روحی روانی است.
گر بریزی بحر را در کوزهای
چند گنجد قسمت یک روزهای
کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر در نشد
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
خوب غذا که به راحتی در طبیعت پیدا میشود! برکت که فراوان است! چطور تمام حیوانات و پرندگان غذا دارند! آنها بدون اضطراب در طبیعت غذا بدست میآورند و معمولاً به خاطر تعادل موجود در طبیعت همیشه به اندازهی کافی غذا هست!
اما آدم برای غذایش باید مدام بدود؟ بله باید تلاش کرد اما در جهتی که خودت میخواهی! نه در جهت سرمایهداری!
من به روش خودم کار خواهم کرد. به روش خودم خدمت خواهم کرد. به روش خودم زندگی خواهم کرد.
اما صبر کن! این خودم خودم کردن ها هم نوعی ایجاد هویت میکند! این هم درست نیست!
اصلاً لازم نیست کاری بکنی! اگر بتوانی فقط باشی ولی شاد و مسرور آن وقت دیگران بدون هیچ تلاشِی از سمت تو از بودنت و از انرژی سرور تو بهرهمند خواهند شد و چه خدمتی بهتر از این! پس سعی کن خودت شاد زندگی کردن و سرور درونی را زندگی کنی.
بزرگترین مسوولیت من در زندگی شاد زندگی کردن است برای خودم! در نگاه اول خودخواهانه به نظر میرسد ولی آیا کسی که خودش سرور را تجربه نمیکند میتواند آن را به دیگران بدهد؟ مسلماً خیر.
بهترین روش این است که خودت در درون خودت راه خوب زیستن -به آن طریقی که خودت تجربه میکنی نه تقلید از دیگران- را بروی. رسالت و مسوولیت تو نسبت به خودت و دیگران تنها و تنها همین است! مابقی خود به خود درست میشود.
اگر خوب زندگی کنی -اما با معیار خودت- آنگاه چیزی خواهی داشت که به دیگران بدهی!
اگر بخواهی شبیه دیگران زندگی کنی یا متضاد دیگران در هر صورت در تله خواهی بود!
اگر خوب زندگی کنی، دیگران این شادی و سرور تو را حس خواهند کرد! خود همین زندگیِ تو میشود یک کتاب راهنما!
بودن و حضور در کنار تو میشود آرزوی همه! دیگر لازم نیست کار دیگری انجام بدهی!
خوب زندگی کن!
بقیهی چیزها خود به خود درست میشود...
نظرات