پانزده روز بعد از ویپاسانا یا آگاهی
۱۵ روز بعد از ویپاسانا یا آگاهی
اگر به حالتی از ذهن رسیده باشی که آرامش و تعادل را تجربه کرده باشی
عاشقش می شوی
همیشه میخواهی به آن برگردی
هیچ لذت بیرونی
هیچ چیز جذابی
هیچ زنی
هیچ موسیقی ای
هیچ هدفی
هیچ دارویی
هیچ سرگرمی ای
دیگر برای تو آن نمی شود
شاید فقط اشک ریختن کمک کند
شاید این همان حسی بود که مولانا برایش بیتها سرود
شاید این همان حسی بود که محمد سعی کرد آموزش بدهد
شاید همان حالی بود که عیسی داشت وقتی به سمت صلیب می رفت
شاید حس بودا باشد
نوعی دیوانگی در خودش دارد
نوعی نعشگی
هیچ چیز برایت مهم نیست
پول
موقعیت اجتماعی
حتی مرگ
قوی می شوی
از میان طوفان ها به امید آن نور آرام می مانی
می رقصی اما دلت آنجاست
می بوسی اما دلت آنجاست
زندگی می کنی اما دلت آنجاست
اگر فقط یک بار مزه اش را بچشی تمام است
تو دیگر آدم قبلی نیستی
قوی تر هستی
خطرناک تر هستی
آرام ترهستی
دیوانه تر هستی
آن قدر منتظر می شوی
آن قدر می نشینی
آن قدر سماجت می کنی
تا فقط کمی دیگر بچشی
اما اگر راه را اشتباه بروی
خطر آنجاست
افتادن هایت سهمگین تر است
چون بالاتر رفته ای
خیلی بیشتر باید مواظب باشی
باید آنقدر آرام زندگی کنی که پایت نلغزد
برای مابقی عمر
اگر راه را نصفه رفته باشی خطرناک تر می شوی
همیشه باید مواظب باشی
نوعی وسواس
موقع غذا خوردن
موقع حرف زدن
موقع نوشتن
موقع تایپ کردن
حتی قبل از خواب
یا بعد از خواب
خیلی باید آرام بروی
شاید معنی تقوی این باشد
تو می ترسی
مدام می ترسی
نه از مرگ
بلکه از سقوط
از این که از عشقت از تعادلت دور بشوی
به خودت ظلم کنی
خشمگین بشوی
سقوط کنی
ظلم کنی
خیلی باید آرام زندگی کنی
آرام حرف بزنی
آرام عمل کنی
آرام بنویسی
آرام نفس بکشی
آرام گام برداری
آن مورچه ی روی سنگ سیاه به آرامی می آید
خیلی باید مواظب باشی
مثل گربه ای که در کمین موشی است
گاهی مثل موشی سریع می آید
نفْس ات گاهی در فکرت می آید
گاهی در نوشته ات
گاهی در حرفت
گاهی در قضاوتت
گاهی در حسادتت
گاهی در خشونتت
باید مواظب باشی
شاید گاهی باد رحتمی بوزد
قطره اشکی بیاید
نباید از دستش بدهی
باید پایین رفتن قطرات اشکت را روی پوستت حس کنی
شاید یک موسیقی ای آمد
باید سراپا گوش باشی
باید خیلی هوشیار باشی
گاهی گمراهی با سرعت نور می آید
گاهی در تاریکی شب
باید عجله نکنی
گفته بودند عجله کار شیطان است
وقتی آرام باشی نفس هایت هم آرام است
نفس ها را باید بشماری
هر دقیقه پانزده نفس
هر ساعت حدود ۱۰۰۰ نفس
هر روز ۲۴۰۰۰ نفس
هرکدام از این ۲۴۰۰۰ نفس شاید نفس آخر تو باشد
اگر آرام نفس بکشی شاید زودتر بفهمی
شاید نشانه های نفس های آخرت را پیدا کنی
هر نفسی که فرو می بری
و هر نفسی که بیرون می دهی
وقتی عطش فرو دادن نفس بعدی را داری
و وقتی خشم بیرون دادن نفس کنونی را
هر کدام را باید خوب نگاه کنی
اسراری در آن است
مثل پلی در مه
هر نفس شاید تو را به آن طرف پل ببرد
اگر آگاه بمانی
اگر هوشیار بمانی
اگر به بدنت وصل باشی
اگر به طبیعت وصل باشی
اگر در آن تعادل باشی
اگر عاشق باشی
اگر دیوانه باشی
اگر مزه ی آن را چشیده باشی …
با این موسیقی بخوانید:
نظرات