شاید اینجا دجلهی نیکیهای من* باشد؛ چرا نوشتن؟ چون صُراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند؛ من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست؛
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی ...
جرعه هاى تلخ فلسفه
دریافت پیوند
Facebook
X
Pinterest
ایمیل
سایر برنامهها
زمان خواندن 0 دقیقه ***
شراب نمى نوشم !
چون خيلى تلخ است.
اما معتاد به نوشيدن مشروبى تلخ ترم !
"جرعههاىتلخفلسفه"
دریافت پیوند
Facebook
X
Pinterest
ایمیل
سایر برنامهها
نظرات
برای تجربهی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!
زمان خواندن 3 دقیقه *** دردِ خودپرستی *** مولانا در غزل ١١٨۵ میگوید چو نحن اقرَبَم معلوم آمد دگر خود را بنٓپرستم من امروز حافظ هم در غزل ۴٣۵ میگوید با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی هر دو از از رهایی از یک خودپرستی ای میگویند. اما حلاج میگوید، انالحق! یعنی من حق هستم. یا من خدا هستم! این روزها هم از خوددوستی یا سلف لاو Self love صحبت میشود. انگار دو «خود» در اینجا هست. یک «خود» را اگر بپرستی سراسر رنج و بدبختی برایت میآورد. یک «خود» دیگر هم هست که سراسر عشق است. اکهارت در خاطرۀ عمیق روشن شدگی اش از دو «خود» صحبت میکند. از شبی که تحمل «خود»ش را نداشته و به فکر «خود»کشی میافتد. نهایتاً با دیدن این دو «خود» و رها کردن یکی از آنها به روشن شدگی میرسد. درست مثل داستان مرد احول مثنوی معنوی مولانا که شیشه را شکست. حالا با هم ببینیم این دو «خود» چیست؟ کدام خود را باید بکُشیم؟ کدام خود را باید پیدا کنیم؟ (لینک به نوشتۀ خودکشی) https://www.unwritable.net/search?q=خودکشی&m=1 اگرچه داستان پیچیده و فلسف...
زمان خواندن 2 دقیقه *** به خدا اعتقاد داری؟ *** یکی از سوالهای مهم برای ذهن های فلسفی در دوران نوجوانی این بود! به خدا اعتقاد داری؟ الان اگر کسی این سوال رو از من بپرسه، لبخند میزنم و توی صورتش نگاه میکنم! همین. اگر خیلی اصرار کنه، میگم اعتقاد یعنی چی؟ خدا چیه؟ من کیستم؟ تو کیستی؟ خلاصه با این سوال ها ذهنش رو بمباران میکنم و شاید یه ادایی در بیارم چون ترجیح میدهم با هم بگیم و بخندیم. آخه خدایی که من بهش اعتقاد دارم خیلی خدای جدی ای نیست! بگذریم، یک کم حرف جدی بزنیم. بیست و یک سال تمام من آتئیست و آگنوستیک بودم. یک روز پیرزنی از من پرسید، به چیزی بزرگتر از خودت اعتقاد داری؟ کمی به فکر فرو رفتم! حالا من این سوال رو از شما میپرسم! به چیزی بزرگتر از خودت اعتقاد داری؟ اولِ قرآن نوشته این کتاب بدرد کسانی میخوره که به غیب ایمان دارند. غیب چیه؟ احتمالا غیب یعنی چیزی که با چشم دیده نمیشه. یک روز با یک آدم مادی و نسبتاً آتئیست، همسفر و هم صحبت شده بودم. چیزی شبیه این از من پرسید. گفت به خدا اعتقاد داری؟...
ذهنِ بیش فعال *** چند روزی با یکی از دوستانِ اهل مراقبه و یوگا بودم. اگرچه آگاهانه کمتر حرف میزدیم اما گاهی هم در مورد ذهن و مسیرهای معنوی گفتگوهای خوبی داشتیم. تقریباً تنها آدمی که با او ارتباط مستقیم دارم و میتوانم در مورد مسیر معنوی صحبت کنم. انسانهای دیگر مثل اکهارت یا سادگورو یا حسین اورا یا مریم شهیدی و خیلی های دیگر هستند ولی ارتباط مستقیمی با آنها ندارم. او تنها کسی از اطرافیان من است که به اندازۀ کافی مراقبه کرده که بتواند ذهن را از بیرون ببیند. بنابراین خیلی از حرفهایی را که با بقیۀ آدمها نمیتوانم بزنم با او میتوانم! روز آخری که با هم حرف زدیم تشخیصی برای من گذاشت و اینطور بیان کرد. ذهن تو بیش فعال شده. ذهن تو از یک حدی فعال تر شده. راه برگشتی هم نیست. تو دیگر نمیتوانی برگردی به عقب و مثل آدمهای معمولی بشوی. مثل کسانی که انرژی کندالینی شان فعال میشود در مورد تو، انرژی ذهنی ات فعال شده. نمیتوانی ذهن را متوقف کنی. تنها کار، مشاهده است و رفتن بیشتر به مسیر معنوی و تمرینات معنوی. یکی دو روزی است که ذهنم روی پاراگراف بالا فعال شده. حالا ...
زمان خواندن 3 دقیقه *** شکم، چشم، دل و ذهنِ سیر! *** ١-شکم سیر چیست؟ رسیدن به شکم سیر آسان است. درست مثل الان برای من! مقداری سالاد و میوه و نوشیدنی و تنقلات، بدن را سیر میکند. در ادبیات فارسی، شکمِ سیر و چشمِ سیر و دلِ سیر خیلی استفاده شده است. اما امروز علاوه بر توضیح اینها، چیزی به نام ذهنِ سیر را هم با هم بررسی میکنیم. شکم در حوزۀ بدن است. بدن هم ساده و دقیق، طبق برنامۀ طبیعی خودش کار میکند و سیر میشود. ٢-اما چشم سیر چیست؟ چشم سیر یعنی نیاز به دیدن این چیز و آن چیز نداری. یعنی چشم چران نیستی! یعنی چه در مقابل تو زنی زیبا باشد چه دنیایی زیبا، تو نیازی به چشم چرانی نداری! نیازی به دیدن ظاهر نداری. نیازی به چرخیدن در دنیای پر رنگ و لعاب اینترنت نداری! نیازی به عمل جراحی صورت نداری! نیازی به لباس های چنین و چنان نداری! نیازی به دیدن فیلم و سریال و اینها نداری! نیازی به شنیدن اخبار نداری! نیازی به غیبت کردن نداری! https://www.unwritable.net/2024/11/blog-post.html (عطشِ دیدن) ٣-اما دل سیر چیست؟ دل سیر یعنی دل بی آرزو ....
زمان خواندن 3 دقیقه *** نقشۀ گنج *** آدمها همیشه در جستجوی گنج بودهاند. در کارتون ها و فیلمهای قدیمی و حتی در زندگی واقعی. تاریخ پر است از لشکرکشی های نظامی و اقتصادی ای که برای بدست آوردن گنج انجام میشده. در انگلیسی به آن گولدراش Gold Rush میگویند. مثلاً کسانی هستند که به دنبال برنده شدن در لاتاری هستند. تقریباً تمام آدمهایی که به دنبال برنامهریزی زیاد برای آینده هستند در همین تله افتادهاند. تله ای ذهنی. تله ای ذهنی که همواره آینده را بهتر از حال نشان میدهد. حتی مذهبیون هم در چنین تله ای میافتند. یعنی مسیری طولانی تا خدا را تصور میکنند. گنجی که از آن صحبت میکنیم برای آنها، همان بهشت است. کیمیا گران یا همان شیمیدان ها هم همواره به دنبال طرحی برای تولیدِ بینهایتِ طلا بودهاند. پیران همواره به دنبال اکسیر جوانی بودهاند. شرابی که با خوردن آن جوان شوند. شیعیان به دنبال امامی هستند که در آینده میآید و گنج عدالت را میآورد. جستجوی گنج در طول تاریخ انسان، همیشه پررنگ بوده و هست. این روزها ه...
زمان خواندن 3 دقیقه *** فیلم معنویِ Inside out *** یکی دو روز پیش فیلم Inside out 2 رو در مدرسۀ دخترم تارا، برای والدین و بچهها پخش کردند و من هم به همراه بقیه، کل فیلم رو دیدم. ترجمۀ عنوان فیلم شاید بشود «نگاه به درون» یا «درون بیرون». این فیلم، داستانِ درونیات یک کودک هست که هر کدام از احساسات درونی او را یک شخصیت نمایندگی میکند. مثلاً شادی، ترس، اضطراب، خجالت، غم و غیره. اما چرا این فیلم کارتونی، یک فیلم معنوی است؟ معنویت، بودن در یک دستگاه فکری دینی یا اعتقاد به یک ایدئولوژی نیست. جوهر و ریشۀ معنویت، نگاه به درون است. ( معنویت چیست ؟ ) https://www.unwritable.net/search?q=معنویت&m=1 و این فیلم به سادگی و با زبان کودکانه، درونیاتِ روان ما انسانها را نشان میدهد. فیلم در جایی به انبار حافظه ما سر میزند و به زیبایی نحوۀ تشکیل ایگو را با توجه به حافظه و خاطرات، به تصویر میکشد. در جای دیگری، این فیلم به موضوع «من» یا Self میپردازد. و اینکه هر خاطره و هر عمل ما میتواند روی شخصیت ما سریعاً تاثیر بگذارد. مثلاً یک دروغ یا حس کافی...
زمان خواندن 5 دقیقه *** روزۀ واجبِ ذهن! *** روزۀ بدن را تقریباً همه میدانند. اما روزۀ واجب و مهمی هم هست که کمتر کسی میداند! روزۀ ذهن. امیدوارم حداقل آنقدر روزۀ ذهن گرفته باشید که بتوانیم با هم چند کلمه بنویسیم و بخوانیم! چون اگر روزۀ ذهن نگرفته باشی، حتی اگر سواد داری، بعید است بتوانی بخوانی و بنویسی! دارم از چه صحبت میکنم؟ روزۀ ذهن چیست؟ روزۀ بدن را تقریباً میدانیم. برای مدتی مثلاً ١٢ ساعت یا ١۶ یا ٢۴ ساعت یا بیشتر، ورودی غذای بدن را محدود میکنیم. مثلاً کالری را محدود میکنیم، یا کربوهیدرات ها را، یا گوشت را، یا کلاً همه چیز را. روزۀ بدن عالی و تقریباً برای سلامتی بدن واجب است! استراحت دادن به دستگاه گوارش و بدن برای چند ساعت، باعث پاکسازی، بازسازی و حتی جوانسازی بدن میشود. اما همۀ اینها را گفتم تا برسم به روزۀ ذهن! (لینک به ذهن) https://www.unwritable.net/search/label/ذهن?m=1 تقریباً ٣٠-۴٠ سال بود که روزۀ ذهن نگرفته بودم و نتیجه این شده بود که ذهنم بیمار و مضطرب شده بود. به توصیۀ بودا، طبق سنت ویپاسانا، به مدت ده روز، روزۀ ذهن گرف...
زمان خواندن 7 دقیقه *** رزومۀ واقعی من، رسول شهراد بجستانی *** لینک های ارتباطی من اینجاست. https://linktr.ee/Rshahrad کلمۀ رزومه یا سی وی در فرهنگ ما وجود نداشته و پدیدهای جدید است. در دنیای جدید وقتی صحبت از رزومه میشود برای کار در سازمان هاست. در این نوشتار قصد دارم یک رزومه واقعی و نه تقلیدی و تقلبی برای خودم بنویسم. هدف رزومه این است که خواننده بداند من چه کارها و فانکشنهایی میتوانم برای سازمان داشته باشم. به نظرم انسان موجودی منحصربفرد و پیچیده است و تقلیل انسان به فانکشن، کار درستی نیست. حتی خلاصه کردن یک انسان به یک دو صفحه رزومه، نوعی تقلیل دادن است. نفس این فرض که من همان کارهای قبلی را انجام خواهم داد هم محدود کننده و خلاف آزادی است. این که من مثلاً بیست سال یک کاری را انجام دادهام و قرار است بیست سال آینده هم همان ها را انجام دهم بسیار ناامید کننده است. اما به هر حال با توجه به تخصصی شدن کارها و تنوع استعدادها، میتوان جایگاهی برای رزومه داشت. * تجربه های کاری و تحصیلات در سال ۲۰۲۴ در کانادا در سه سال گذشته، من روی مسیر ه...
زمان خواندن 5 دقیقه *** بچه دار بشویم یا نه؟ *** دوستان زیادی را دیدم که دوست داشتند بچه دار بشوند. آدمهایی را هم دیدم که چندین بچه آوردهاند ولی از بچه دار شدن خودشان پشیمان هستند. من هم حدود پانزده سال پیش آرزوی بچهدار شدن داشتم و پنج سال پیش به این آرزو رسیدم و دخترم اکنون حدوداً پنج سال دارد. تمرینهای یوگا و مدیتیشن هم باعث شد دید من نسبت به همه چیز از جمله این موضوع تغییر کند که اینجا سعی میکنم بنویسم. من بچه را برای داشتن یک رابطهی عمیق میخواستم. در آن زمان فکر میکردم هیچ رابطهای مثل رابطهی والد و فرزندی نیست. و این عمیق ترین نوع رابطه است. اما این رابطه را برای چه میخواستم؟ آن زمان فکر میکردم که این رابطهی عمیق باعث لذت و آرامش برای من میشود. فکر میکردم با بچهدار شدن معنی زندگی برایم روشن میشود و از اضطراب به آرامش میرسم. احساسات دیگری هم برای بچهدار شدن هست. مثلاً ایجاد امنیت رابطه. یعنی نوعی ترس از تنهایی خصوصاً در دروان پیری. همهی ما ترس از پیری و ناتوانی و تنهایی داریم. پیری و تنهایی و مرگ سرنوشت تقریباً همهی ما...
براچی میری اینستاگرام؟ *** در حال شکایت از خودنماییِ زنان زیبا در اینستاگرام بودم که دوستم گفت: برا چی میری اینستاگرام؟ این سوال در ذهنم تکرار شد. این سوال در ذهنم بزرگ شد. جواب خلاصه اش این بود. برای نوشتن و گفتن از نانوشتنی! اما سوال بزرگتر اینه! برای چی مینویسی؟ یا به قول اون دوست دیگر، برای اثبات خودت مینویسی؟ یا به قول آن یکی دوست، دنبال فالوئری؟! میدانم عطشی هست برای دیدن، عطشی هم هست برای دیده شدن . https://www.unwritable.net/2024/11/blog-post.html حتماً من هم مقداری عطش دیدن و دیده شدن دارم. انکارش نمیکنم. به آن آگاه میمانم. احتمالا مقداری برای اثبات خودم، مقداری برای عطش دیدن و مقداری هم برای عطش دیده شدن. اما یک دلیل دیگر هم هست! مرگ! مرگ اجتناب ناپذیر است. پس یک حس اضطرار هم هست برای اینکه قبل از مرگ، قصه را بگویم. قصۀ عشق را بگویم و بروم. البته قصۀ عشق نیازی به تکرار من ندارد. قبلاً احمد غزالی و مولانا و حافظ و سعدی و هزاران تن دیگر همین قصه را گفته اند. قصۀ عشق، نیازی به تکرار من ندارد!...
نظرات