شاید اینجا دجلهی نیکیهای من* باشد؛ چرا نوشتن؟ چون صُراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند؛ من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست؛
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی ...
جرعه هاى تلخ فلسفه
دریافت پیوند
Facebook
X
Pinterest
ایمیل
سایر برنامهها
زمان خواندن 0 دقیقه ***
شراب نمى نوشم !
چون خيلى تلخ است.
اما معتاد به نوشيدن مشروبى تلخ ترم !
"جرعههاىتلخفلسفه"
دریافت پیوند
Facebook
X
Pinterest
ایمیل
سایر برنامهها
نظرات
برای تجربهی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!
با تشکر از حضور شما. یک فرمت و سایت جدید با امکانات بیشتر و ظاهر بهتر برای نانوشتنی تهیه شده است. لطفا نوشته های جدید را در این سایت دنبال کنید چون نوشته های جدید را آنجا میگذارم. https://www.unwritable.name نظراتتون رو هم بگید در مورد سایت جدید.
خواب ذهن و بیداری معنوی *** چند روزی است که به پدیدۀ خواب دیدن توجه میکنم. معمولاً صبح ها در اواخر چرخۀ خواب، این اتفاق میافتد که خواب میبینم. اما مدتی است دقیق حواسم هست که ببینم خواب دیدن چیست. ببینید خواب دیدن فرآیندی ناخودآگاه و معمولاً ناخواسته است که ذهن ایجاد میکند. یعنی وقتی خواب سبک میشود ذهن شروع میکند به ایجاد یک فیلم سینمایی. فیلم سینمایی ذهن شامل تصاویر و افکار و احساسات است. ما هم کاملا غرق در این فیلم هستیم. ابن فیلم گاهی خوشایند است و گاهی غمگین. گاهی خندهدار است گاهی هم گریه دار. وقتی این فرآیند را خوب مشاهده کردم دیدم با بیدار شدن ما، اگرچه آن فیلم داخلِ خواب تمام میشود ولی فرآیند ذهنیِ تولید فیلم، معمولاً متوقف نمیشود. یعنی بعد از بیدار شدن ما، کماکان ذهن در حال تولید فیلم است و اکثر ما، کماکان غرق در این فیلم هستیم. این درک، به سادگی نشان میدهد که ما حتی در طول روز، در حال دیدن فیلم های ذهنی خودمان هستیم. اگر چه تفاوتی بین خواب و بیداری قائل هستیم ولی ماهیت آن ها یکی است. یعنی به طور خلاصه، اکثر ما در طول روز هم در ...
زمان خواندن 1 دقیقه *** درد زایمان *** گاهی درد زایمان دارم! مثل زنی که آبستن باشد! وقتی حواسم باشد آن نانوشتنی مرا آبستن میکند. آبستن چیزهایی که وقتی متولد شوند میشوند این نوشتهها! گاهی هم مطمئن نیستم! مثل الان! مطمئن نیستم که موقع زایمان فرارسیده باشد! اما باز می آیم! میآیم در ملأ عام! میآیم در حضور تمام جهان! حضور تمام خوانندگان! حضور خودم! حضور آگاهی انسان! میآیم اینجا فقط قلمم را میگیرم! شاید آبستن بودم! شاید فرزندی؛ نوشتهای زاده شد! این فرزند هرچه باشد خوب است! حتی شاید ناقصالخلقه باشد! شاید بی سر و ته باشد! برای من فرقی ندارد! هرچه از دوست رسد نیکوست! درد زایمان مثل نوای نی است! این درد را نمیتوانی تنها تحمل کنی. در زمانهای آگاهی تخم های دانش در تو کاشته میشود و تبدیل میشود به درد زایمان. درد یکی شدن! گاهی از این فرزندان گیج و گنگ هستند! کسی درک نمیکندشان! شاید حتی کسی نخواندِشان! اما مهم نیست! مهم رها شدن از درد زایمان است! دوستی تماس میگیرد! کسی که ضربان قلبم را بالا میبرد! کسی که شاید یکی از این فرزندان به درد...
زمان خواندن 3 دقیقه *** هم هویت شدگی باذهن *** در اوایل کتاب قدرت حال، اکهارت از یک وجودی صحبت میکند که تقریباً همان مفهوم خداست. البته او میگوید این مفهوم یا وجود یا حالت توسط ذهن قابل درک و توضیح نیست. بودن یا درک وجود، در جایی عمیق تر از ذهن درک میشود. در جایی سوال کننده از اکهارت میپرسد بزرگترین مانع برای درک این وجود چیست. و اکهارت به طور صریح میگوید هم هویت شدگی با ذهن. اما ببینیم ذهن چیست و هم هویت شدگی با ذهن چیست. ذهن ابزار بقای ما در زمین است. ذهن بزرگترین عامل تغییراتی است که انسان روی زمین ایجاد کرده. تمام ساختههای بشر اول در ذهن انسان ساخته شده. پس ذهن انسان نوک پیکان تکامل است. اما هم هویت شدگی با ذهن چیست؟ این یعنی ما خودمان را ذهن بدانیم. یعنی فکر کنیم آن فکر کنندهی درون سر، ما هستیم. یعنی فکر کنیم این ما هستیم که داریم فکر میکنم یا حرف میزنیم. در نوشته ی چهار قسمت ذهن در مورد قسمتهای مختلف ذهن صحبت کردیم. شناخت این ذهن و قسمتهای آن و نحوهی کارکرد آن شاید بزرگترین کار یک انسان باشد. شاید ...
تخیلی برای دنیا *** از کودکی تخیلی داشتم که حالا دوباره میخواهم به آن بپردازم. تخیل من از اینجا شروع شد که رقابت بین آدمها را مسخره و بی مورد میدیدم. مثلاً میدیدم که گروهی در آمریکا هواپیما میسازند و گروه دیگری دوباره مثلاً در روسیه یا چین از ابتدا هواپیما میسازند. برایم مسخره بود که چرا این همه وقت و انرژی مجدد صرف میشود برای رسیدن به همان هدف مشترک. حالا میخواهم کمی این را پر و بال بدهم. ببینید اگر انسانها به درجه ای از رشد برسند که اکثرشان هویت جهانی پیدا کنند این امکانپذیر است. علت اصلی رقابت ها هویت جداست. مثلاً هویت آمریکایی و چینی. این دو هویت جدا با هم رقابت و تقریباً جنگ دارند. در صورتیکه میشود یک چینی و یک آمریکایی هر دو متعلق به یک گروه باشند. گروه انسانهای روی زمین! در این حالت نه تنها جنگ و رقابت نمیکنند بلکه با هم همکاری میکنند برای زندگی بهتر. تفاوت های فرهنگی تبدیل به مزیت و گوناگونی میشود و باعث جدایی نمیشود. در این حالت هویت تک تک انسانها هویتی جهانی است. همه برای بهبود زندگی در زمین همکاری...
مهمترین روز و مهمترین کار *** امروز مهمترین روز زندگی من است! این جمله همواره درست است. چون دیروز تمام شده. فردا هم هیچگاه نمیرسد. وقتی این را درک کنیم، کیفیت زندگیمان عوض میشود. سوال مرحلۀ بعدی این است که مهمترین کار امروز چیست؟ برای فهمیدن مهمترین کار، باید بدانیم مهمترین چیز چیست. مهمترین چیز در زندگی، خود زندگی است. و زندگی چیزی نیست جز لحظه! خدا هم در همین لحظه است. پس امروز ابتدا به مهمترین چیز باید بپردازم. یعنی توجه خودم را بیاورم به لحظه. وقتی توجه به لحظه بیاید مهمترین کار هم انجام میشود. همینجا میتوان ایستاد! میتوان ایستاد و زندگی جاری در لحظه را تماشا کرد! این کفایت میکند. حالا اگر بتوانیم بایستیم یعنی لحظه را درک کنیم. یعنی ذهن را هم بایستانیم. یعنی حضور پیدا کنیم. کم کم میتوانیم در بعد فیزیکی هم حرکت کنیم. بعد از درک لحظه ، ناگهان خودمان را در بدن فیزیکی میابیم. پس با همان حضور، کارهای مربوط به بدن را باید انجام بدهیم. یعنی پیدا کردن غذا، راه رفتن و محافظت و نظافت ب...
جرقۀ خشم و شهوت *** امروز در حال گوش دادن به صدای سخن عشق بودم که جرقه ای آمد. گوینده گفت هر چیزی که از میخواهیم در واقع شهوت است و هر چیزی که از خودمان نمیخواهیم و در واقع از خودمان دور میکنیم در واقع خشم است. دوگانه ای به نام خشم و شهوت. جرقه آنجایی بود که دقیقا عین همین دوگانه در ویپاسانا هست. ده روز تمرین میکنیم که بین این دوگانه بمانیم. در مراقبه ی ویپاسانا دو مفهموم وجود دارد. Craving و Aversion. یعنی چیزهایی که میخواهیم و چیزهایی که نمیخواهیم. یعنی چیزهایی که تمایل داریم به سمتش برویم و چیزهایی که تمایل داریم از آنها فرار کنیم. در لغت شناسی اقتصادی هم همین دوگانه وجود دارد. آنجا تحت عنوان Fear و Greed که میشود ترس و آز. ترس چیزی است که از آن فرار میکنیم و آز چیزی که به سمت آن میرویم. و تقریبا این دو پایه ی علم اقتصاد و تجارت است. اولین بار است که ارتباطی بین آموزه های سعدی در عرفان اسلامی و بودا پیدا میکنم. بودا دقیقا میگفت از خشم و شهوت رها شوید تا از رنج رها شوید. سعدی هم دقیقا گفت از خشم و شهوت به درآی تا پرواز کنی. وجه مشترک تمام ادیان را اگر پید...
ترس از تنهایی و مرگ *** خواب دیدم در حال صحبت با ایلان ماسک هستم ولی به خاطر انتظار چند نفر از اعضای نزدیک خانواده، مجبورم این مکالمه مهم را سریع ترک کنم. خلاصه اش این بود که توسط جامعه دارم به عجله کشیده میشوم و از موضوعی بسیار مهم باز میمانم. حدود ساعت ٢:٣٠ صبح بیدار میشوم و دوستی این سوال را برایم فرستاده، «از مردن نمیترسی؟ ازینکه بدون یار (زن) بمیری، و موقع مرگ حسرت داشته باشی که چرا؟» مرگ و ترس و تنهایی. https://www.unwritable.net/search/label/مرگ?m=1 https://www.unwritable.net/search/label/ترس?m=1 https://www.unwritable.net/search/label/تنهایی?m=1 سه موضوعی که قبلاً در مورد آنها نوشته بودم. مرگ ١۶٩ نوشته، ترس ۶۶ نوشته و تنهایی ۴٠ نوشتۀ مرتبط دارد. سوال در خودش، آینده و بالطبع ذهن را هم دارد. آینده72 ذهن272 آینده ٧٢ نوشته و ذهن هم بالاترین تعداد، یعنی ٢٧٢ نوشته. سوال در مورد روابط و یار و ازدواج و خانواده هم هست. این هم ٨۴ نوشته. خانواده؛ ازدواج84 اینجا هدفم دادن آمار نیست، پس دوباره با هم ببینیم این ها چیستند. ترس ، تنهایی و حسرت، احسا...
زمان خواندن 3 دقیقه *** در جستجوی سلامتی - مراسم غذا *** سلامتی موضوع خیلی مهم برای من و کل جهان است. ابتدا موضوع را به سلامت جسمی محدود کنیم. بیماریها دو دسته هستند. دستهی اول بیماریهایی که از بیرون حمله میکنند مثل ویروس و باکتری یا تصادفات و غیره. علم پزشکی در این مورد پیشرفت زیادی داشته و اینجا مورد بحث ما نیست. دستهی دوم بیماریهای درونی است. یعنی بیماریهایی که از درون و به واسطهی شرایط زندگی ما ایجاد میشوند. مثل تمام بیماریهای خود ایمنی یا گوارشی و متابولیک مثل دیابت یا سرطان یا بیماریهای قلبی و عروقی. دو عامل بزرگ در این مورد تاثیرگذار است. یک تحرک و دیگری تغذیه. موضوعِ تحرک ساده است. باید هر روز مقداری پیادهروی یا دویدن یا هر نوع تحرکی داشته باشیم واگر نه مریض میشویم! مثل ماهی ای که شنا نکند یا پرندهای که پرواز نکند! انسانی که راه نرود هم قطعا مریض میشود! این ساده است. اما دومی یعنی تغذیه کمی پیچیده است. هنوز اجماعی بر روی موضوع تغذیه در جهان بدست نیامده. هنوز در خصوص کمیت و کیفیت و نوع تغذیه هیچ نتیجهگیری خا...
زمان خواندن 2 دقیقه *** به خدا اعتقاد داری؟ *** یکی از سوالهای مهم برای ذهن های فلسفی در دوران نوجوانی این بود! به خدا اعتقاد داری؟ الان اگر کسی این سوال رو از من بپرسه، لبخند میزنم و توی صورتش نگاه میکنم! همین. اگر خیلی اصرار کنه، میگم اعتقاد یعنی چی؟ خدا چیه؟ من کیستم؟ تو کیستی؟ خلاصه با این سوال ها ذهنش رو بمباران میکنم و شاید یه ادایی در بیارم چون ترجیح میدهم با هم بگیم و بخندیم. آخه خدایی که من بهش اعتقاد دارم خیلی خدای جدی ای نیست! بگذریم، یک کم حرف جدی بزنیم. بیست و یک سال تمام من آتئیست و آگنوستیک بودم. یک روز پیرزنی از من پرسید، به چیزی بزرگتر از خودت اعتقاد داری؟ کمی به فکر فرو رفتم! حالا من این سوال رو از شما میپرسم! به چیزی بزرگتر از خودت اعتقاد داری؟ اولِ قرآن نوشته این کتاب بدرد کسانی میخوره که به غیب ایمان دارند. غیب چیه؟ احتمالا غیب یعنی چیزی که با چشم دیده نمیشه. یک روز با یک آدم مادی و نسبتاً آتئیست، همسفر و هم صحبت شده بودم. چیزی شبیه این از من پرسید. گفت به خدا اعتقاد داری؟...
نظرات