پست‌ها

ذهنِ بیش فعال

  ذهنِ بیش فعال *** چند روزی با یکی از دوستانِ اهل مراقبه و یوگا بودم. اگرچه آگاهانه کمتر حرف می‌زدیم اما گاهی هم در مورد ذهن و مسیرهای معنوی گفتگوهای خوبی داشتیم. تقریباً تنها آدمی که با او ارتباط مستقیم دارم و می‌توانم در مورد مسیر معنوی صحبت کنم. انسانهای دیگر مثل اکهارت یا سادگورو یا حسین اورا یا مریم شهیدی و خیلی های دیگر هستند ولی ارتباط مستقیمی با آنها ندارم.  او تنها کسی از اطرافیان من است که به اندازۀ کافی مراقبه کرده که بتواند ذهن را از بیرون ببیند. بنابراین خیلی از حرفهایی را که با بقیۀ آدم‌ها نمی‌توانم بزنم با او می‌توانم!  روز آخری که با هم حرف زدیم تشخیصی برای من گذاشت و اینطور بیان کرد.  ذهن تو بیش فعال شده. ذهن تو از یک حدی فعال تر شده. راه برگشتی هم نیست. تو دیگر نمی‌توانی برگردی به عقب و مثل آدمهای معمولی بشوی. مثل کسانی که انرژی کندالینی شان فعال می‌شود در مورد تو، انرژی ذهنی ات فعال شده. نمی‌توانی ذهن را متوقف کنی. تنها کار، مشاهده است و رفتن بیشتر به مسیر معنوی و تمرینات معنوی.  یکی دو روزی است که ذهنم روی پاراگراف بالا فعال شده.  حالا مشاهدات خودم هم این موضوع را

جهان درون یا جهان بیرون

زمان خواندن 2 دقیقه *** جهان درون یا جهان بیرون *** مشاهدات من نشان داده است که دو جهان هست. یکی جهان درون و دیگری جهان بیرون.  جهان درون همان افکار و احساسات و چیزهایی است که در درون من میگذرد.  جهان بیرون هم در و دیوار و خانه و ماشین و درخت ها و آدمها هستند. جهانی که با حواس پنجگانه دریافت می‌شود.  کدام جهان اصلی است و کدام فرعی؟ وقتی کودک هستیم نگاهمان به بیرون است. مقایسه و رقابت. درک جهان بیرون. کشف فرمول‌های فیزیک و شیمی. لمس لذت ها. همسر و فرزند. جامعه و غیره. در این حالت توجه تو به جهان درون خیلی کم است. اینجا تو بیرون را واقعی و درون را خیالی میدانی.  اما وقتی دوباره متولد بشویم و بزرگ بشویم ناگهان جهان درون مهم می‌شود. وقتی چشم سوم به درون باز شود تازه می فهمی هر آنچه بیرون بوده در درون تو درک می‌شود.  تصاویر و صداها و حس ها همه در درون تو ایجاد و تفسیر می‌شوند.  جهان بیرون، عملاً تا وارد جهان درون نشود واقعی نمی‌شود. جهان بیرون زیرمجموعه‌ای از جهان درون است. اینجا تو بیرون را خیالی و درون را واقعی میدانی! این شروع بیداری است. یعنی توجه به درون. اینجاست که میفهمی جهان د

من کیستم ؟ - ٣

زمان خواندن 2 دقیقه ***   من کیستم؟ - ٣ *** تا به حال حدود هفتاد نوشته در این زمینه نوشته‌ام. اما این سوال جواب قطعی ندارد!  این سوال، سوالی به درازای زندگی است!  هر روز می‌توانی دوباره از خودت بپرسی من کیستم!  تا وقتی در ذهن باشی این سوال با توست.  وقتی از ذهن بیرون بروی، این سوال و تمام سوالات حل می‌شوند.  تا وقتی خودت به دنبال جواب نباشی، دیگران برایت جواب می‌دهند!  هر شخص و سازمان و گروهی تو را از دید خودش تعریف می‌کند.  پدر و مادر، همسر، مدیر و معلم، مدیرعامل و دولت و بازاریاب، هر کدام تو را به روش خودشان تعریف می‌کنند. آنها تعاریف خودشان را به تو می‌قبولانند و براساس همان تعریف ها تو را شکل می‌دهند و برده میکنند.  یکی می‌گوید پدر باش، دیگری می‌گوید مهندس باش، آن یکی می‌گوید خوب باش! موفق باش و و و ... و تو در هزارتویی گرفتار خواهی شد!  آنها تو را تکه تکه می‌کنند.  از رنگ پوستت یک تعریف می‌سازند، از مدرک دانشگاهی ات یک تعریف!  از کارهایی که انجام میدهی یک تعریف و از روابط اجتماعی ات یک تعریف.  نهایتاً تو را تبدیل به یک عدد می‌کنند و بانک ها اسم تو را با ارزش خالص عددی ات تع

آنیچا! ... این نیز بگذرد!

زمان خواندن 1 دقیقه ***   آنیچا! ... این نیز بگذرد! *** ده روز مدیتیشن سنگین فقط یک درس داشت. آنیچا.  آنیچا یعنی تغییر. یعنی تغییر دائمی.  یعنی گذرا بودن همه چیز!  بزرگترین درس ویپاسانا این بود که تغییر را بپذیریم. و آنیچا را عمیقاً درک کنیم. حس کنیم و تجربه کنیم.  در نانوشتنی تا الان حدود هزار و دویست مقاله نوشته شده. هر کدام حامل حسی عمیق برای من!  اما تمام آن حس های خوب، تمام آن خشم ها، تمام عشق ها، تمام اشک ها و تمام لبخند ها رفتند!  اگر بعد از ١٢٠٠ نوشته نفهمیده باشم که تمام حس ها گذراست خیلی باید خنگ باشم!  این حس! چه غم باشد چه شادی! چه ناامیدی و چه امید! چه تنهایی و چه صمیمیت!  همه و همه گذرایند.  آنیچا. آنیچا. آنیچا.  این نیز بگذرد!  تغییر تنها چیزی است که تغییر نمی‌کند!  این نوشته هم می‌گذرد!  من می‌گذرم! تو می‌گذری! و تمام مردم این آبادی می‌گذرند!  و تنها یک چیز باقی می‌ماند!  یک خدا!  یک مفهوم!  یک وجود!  آنیچا! *** لینکهای ویپاسانا https://www.unwritable.net/2022/07/blog-post_10.html