کمک
کمک
***
بزرگترین کمک ما به دیگران، کمک به خودمان است! چون من دیگری ام و دیگری من است!
اما داستان از آنجا شروع شد که یک دوستی شاید چهار پنج بار در مورد مشکل رابطه اش با من صحبت کرده بود. هر دفعه سعی میکردم بدون قضاوت گوش کنم و اگر چیزی به ذهنم میرسید رو بگم. همه چیز خوب بود تا اینکه بعد از چند ماه نوشتهای در مورد رابطه نوشتم.
با دانستن اینکه ایشان مشکل رابطه ای شدید دارد و واقعاً مستاصل شده و هیچ راه خروجی هم ندارد، لینک این نوشته را برایش فرستادم.
با این عنوان «تنهایی یا رابطه!»
اما ظاهراً این دوست ما از این عنوان رنجیده شد و نوشت: «به شما چه ارتباطى داره!!!
دفعه اخرتون باشه پيام ميدين.»
حسی که گرفتم خوب نبود. مثل حس وقتی میخواهی ثواب کنی ولی کباب میشوی!
نتیجه ای که اینجا میخواستم بلند بلند بنویسم این است:
«تا کسی مستقیماً و صریحا کمک نخواسته کمک نکن»
« بزرگترین کمک تو به دیگران، عالی و آگاهانه و در لحظه زیستن است»
«شاید تو فکر کنی این کارِ تو به دیگری کمک میکند، ولی احتمالا اشتباه میکنی»
«گاهی تنها آرزو و نیت خوب تو برای کل بشر، کافی است»
« کمک را بسپار به کمک کنندهء اصلی که همان خداست»
«بزرگترین کمک ما به دیگران سکوت و آگاهی است! وقتی در سکوت بمانی دیگری خودش را میبیند و این بزرگترین کمک به دیگری است، شاید عصبانی بشود و داد بزند، تو همچنان آرام بمان، اینطوری خود عصبانی اش را بهتر میبیند!»
«این نوشتهها برای کمک کردن به خودم است، بعد از استفادهء شخصی اینها را در دجله رها میکنم و دیگر به پایین رود دجله نمیروم! تا چک کنم که چه کسی برداشت، یا چند نفر برداشتند!»
«کمک به خودت را از نانوشتنی بخواه! و کمک به دیگران را به همان نانوشتنی بسپار»
نظرات