داستان اسپيكرفون و اخلاق

زمان خواندن 1 دقیقه ***

 داستان اسپيكرفون و اخلاق


ده پونزده سال پیش داشتم دفترچه راهنمای یک گوشی تلفن پاناسونیک رو میخوندم 

در قسمت اسپیکر فون خیلی درشت نوشته بود <اگر خواستید تلفن رو روی اسپیکر بگذارید حتما به طرف مقابل اطلاع بدید>


من اون وقت تازه زبان یاد میگرفتم و تازه گوشی بی سیم پاناسونیک با اسپیکر فون خریده بودم یک کم تعجب کردم و ازش گذشتم


تا اینکه سالها گذشت و کم کم من با حقوق انسانها آشنا شدم  و حق حریم خصوصی رو تو اعلامیه جهانی حقوق انسانی خوندم


و فهمیدم که این کار از نظر اخلاق و قانون کار درستی نیست که وقتی طرف مقابل فکر میکنه با یک نفر داره حرف میزنه ولى در عمل چند نفر بشنوند ! 

و فهمیدم که تو چه جامعه ی بی اخلاقی بزرگ شدم !

و فهمیدم که ما فقط تکنولوژی ها و وسایل رو وارد کردیم ولی اخلاق و نحوه ی درست استفاده از اون رو وارد نکردیم !

به نظرم ما افراد کمی داشتیم که بروند و کمی فلسفه و کمی اخلاق و کمی انسانیت وارد کنند! و اين دو تا دليل ميتونه داشته باشه :

یا به خاطر این بوده که فکر کردیم اینها رو داریم اون هم از نوع ناب محمديش !

یا به خاطر این که وارد کردن پورشه و غیره سود بیشتری داشتهمشتريش هم بيشتره !

نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

فرمولِ برنده شدن در زندگی

تمرین دوستِ قدیمی

قرص بخورم یا نه؟

معنویت وجود ندارد!

انتخابِ هر لحظه

شکرگزاری اصیل با توجه

شغل ایده آل برای من، برنامه نویسی

در جستجوی ازدواج و عشق

شامل شوندگی

راز خدا، راز مرگ، راز لحظه!